حال و روز این روزهاى جامعه ایران نشان از سردرگمى دارد که شاید مشابه سردرگمى پناهنده اى باشد که نه حقى دارد که بخواهد براى ضایع شدن آن دادخواهى سر دهد نه گوش شنوایى هست که مایل به شنیدن آن باشد.
خبر غرق شدن یک خانواده ى ایرانى در آب هاى مدیترانه در روزهاى گذشته آنچنان با روح و روان آدمى کلنجار مى رود که اگر جاى آنان نباشى نمى توانى درک کنى یک پناهجو یا پناهنده چگونه روزهاى خود را شب مى کند. آنچه این روزها ذهن نگارنده را بخود مشغول داشته نه وقوع اینگونه موارد است بلکه بى تفاوتى یا سیاست یک بام و دو هواى آنانیست که داعیه ى دفاع از حقوق بشر و دفاع از حقوق انسانهاى بیگناه را دارند.
دولتمردان ممالک پیشرفته این روزها درگیر میانجى گرى میان شیخ نشینان خلیج فارس و سران حکومت اسلامى ایران هستند تا مبادا منافع اقتصادیشان در مابین این خط و نشان کشیدن اعراب و ایرانیان ضایع گردد، که پاک فراموش کرده اند یکى از سردمداران حکومت اسلامى ایران که حکومتى ناقض حقوق بشر است، در کنار گوششان در المان مشغول درمان است، شاید که اندکى به عمرش در راستاى چپاول اموال ملى و فرارى دادن شمار بیشترى از بیگناهان وطنى بیافزاید.
گزینش چه در راهرو هاى استخدامى آموزش و پرورش در ایران باشد چه در پشت درب هاى سفارت کشورى اروپایى فرقى ندارد همه جا آسمان همان رنگ است، حتى حقوق بشرى که شاید من و حتما شما نگران نقض آن هستیم، براستى گزینشى است!
سیاست یک بام دو هوا در همه جاى این کره خاکى نمود گسترده اى دارد، فرقى نمى کند سیاست جمهورى اسلامى ایران یا سیاست یک بام و دو هواى کشورى اروپایى نظیر المان باشد.
آنچه سبب برانگیخته شدن تعجب ما در این هفته شد نه اعدام یک روحانى شیعه در عربستان، نه اشتباه نکنید براى ما که شب را با خواندن خبر اعدام صبح مى کنیم و صبحمان را با اضافه کردن نام اعدامیان شب مى کنیم خیلى تعجبى ندارد، ماهم از سر اجبار است، کارى از دستمان بر نمیاد اخر اگر می شد و مى توانستیم که جلوى وقوع آنرا مى گرفتیم نه آنکه بعد از وقوع آن گزارشی با رنگ و لعاب بنویسیم!
آنچه موجب تعجبمان گردید، حواشى و اعتراضات به اجراى حکم اعدام این روحانى شیعه از سوى مقامات ایرانى و از سوى دیکر شور حسینى نیروهاى خودسر بود که باز جاى شکر باقى است که اینبار مشمول رافت اسلامى شدند به قول یکى از فرماندهان پلیس ” پلیس که نمى تواند با مردم برخورد فیزیکى و با خشونت با معترضان برخورد کند! “.
در اینجاست که ما نمردیم و جرقه اش را دیدیم که یکبار مقامات ایرانى نسبت به اجراى حکم اعدام اعتراض و آنرا محکوم کردند،حال آنکه کسى نمى پرسد آخر مرد مومن شما که تا چهار روز پیش براى جعفرى تبار که هم روحانى شیعه بودو هم از خودتان و یار گرمابه و گلستان بود، حکم اعدام صادر کردید و مى خواستید بنده ى خدا را بخاطر ارتباط با چهارتا اجنه آن هم نه یکبار سه بار آویزان کنید چرا آنجا اعتراض نکردید – خب مشخص است که آدم عاقل به حکمى که خود صادر کرده است که اعتراض نمى کند-
پس از این ماجرا بد نیست به مدل اروپایى سیاست یک بام و دو هوا به کشورى اشاره کنیم که عجیب داعیه ی حمایت حقوق بشرى دارد و سیاست درهاى باز اش نصیب همگان شد جز ایرانى ها که گویا مشکل اقتصادى دارند و درها برویشان بسته است، دولت مرکل آنچنان تابلو از این سیاست استفاده کرد که نشد یادى ازش نکنیم، کشورى که براى دادن اقامت به یک پناهنده ایرانى اورا کم مانده از سوراخ سوزن رد کند به عباس خان طبسى خارج از نوبت ویزا می دهد و تمام جامعه پزشکى حودجوش در المان بسیج مى شوند تا اورا درمان کنند تا شاید آنان نیز از قافله عقب نمانده و به کشف راز مهم عباس خان و سلسه لَنگیان نائل آیند، البته ما کارى به عملکرد پزشکان نداریم بنده هاى خدا برایشان دیکتاتور و غیره فرقى نمى کند البته چرایى این امر نیز جاى خود دارد و نیاز به رمز گشایى .
البته جناب مایر گرامى به خوبى به این موضوع واقف است که سلطان عباس هرگز قصد اقامت طولانى مدت در بلاد کفر را نخواهد داشت و تا حصول سلامت فقط مهمان هستند البته طنز ماجرا آنجاست که چرا سلطان با داشتن شافى در یک قدمى خود فرسنگ ها به دیار کفر عزیمت کرده و طلب شفاعت از اطبا نموده است شاید که شافى سرشان شلوغ بوده یا خودى هارا ویزیت نمى کند و شفا نمى دهد که فی الحال سلطان عباس طبسی لاجرم دست به دامان اطباء فرنگى شده است و ایذا براى ایشان کجا بهتر از ایران!.
در روزهاى قبل باخبر شدیم که شاعره ى جوان اصلاح طلب در بازگشت از سفر فرنگ، دستگیر و سپس با قید وثیقه آزاد شد، بد نیست یادى کنیم از دیگر شاعران در بند جوان که به حبس هاى طولانى مدت محکوم شدند اما آنچه در اینجا ذهنمان را مشغول کرده دلیل برگشت آنانى است که در فرنگ تاب نیاورده و هواى وطن به سرشان مى زند، آخر نانتان و آبتان نبود دلتان براى تنگى نفس در هواى سالم و پر دود تهران تنگ شده بود که فیلتان یاد هدستان کرد و به وطن برگشتید و تازه کلیپ هاى آنچنانى ساختید که مجبور به خوردن آب خنک شوید؟ آخر برادر مگر نمى دانستى که اینجا چپقت را چاق مى کنند و باید براى آسفالت معابر شهر با شهردارى تهران همکارى کنى ؟
گیرم که فلان دولت نگران نقض حقوق بشر در ایران، اقامتتان را تمدید نکرد خب این که مشکل حادى نبود کنار گوش مان ترکیه بسیار سخاوتمندانه با حمایت سازمان ملل پناهجو مى پذیرد به ترکیه سرى مى زدىد پناهنده مى شدىد مگر در ایران حق کار دارىد که نگران نداشتن حق کار در ترکیه باشىد آخر شما که براى خودتان شاخى هستین، زندانى سیاسى بى نام و نشان که نیستىد، یا فعال حقوق بشرى که جوانی اش را بر سر دفاع از حق هموطنان اش گذاشته باشد و نگران انتقال به کشور سوم و روز و شب اش از عاقبت یزید فلاکت بارتر است. مى رفتى انتالیا و چهار کلیپ نون و آبدار مى ساختى و بعدش با سلام صلوات راهى کشور سوم مى شدى، اصلا پناهندگى را بیخیال مگر از نیناش ناش کنانى که با چند سر عائله در ترکیه هستند کمتر بودى ؟! هرچند فکرکنم کار درست را شما انجام دادىد چرا که کله پاچه هاى ترکیه آدم را به یاد داروى نظافت مى اندازد ، بازهم خوشبحال تو و آن شاعره ى دل انگیز که وضع مالیتان بهتر است و نرفته وثیقه مى گذارید آن هم میلیاردی، کاش همین روزنامه نگاران و خبرنگاران بداقبال که از یازده آبان در بند هستند کمى طبع شاعرى داشتند حداقل الان مجبور به اعتصاب غذا نبودند.
امیر بیآزار