گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، در نامهای به مناسبت سالگرد اعدام فرزاد کمانگر، معلم کُرد آزادیخواه، یاد او را گرامی داشت و از ایستادگی و مبارزه خود و دیگر زندانیان برای آزادی، برابری و عدالت سخن گفت.
به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، در بخشی از این نامه آمده است: “گفته بودی قوی بمانیم. به شعر، به آواز، به لیلاهایمان، به رویاهایمان پشت نکنیم.”
“امروز هفده سال و هشت ماه و بیستو دو روز از بازداشت و چهارده سال تمام از اعدامات گذشت.”
“به نوزدهم اردیبهشت ۱۳۸۹، به روزی که پس از طی روند پر نقص قضائی، مخفیانه و بدون اطلاع وکیل و خانواده، در محوطه پارکینگ زندان اوین، جایی حوالی ما در بند زنان، همراه با علی حیدریان، شیرین علمهولی، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان، بر دارتان کشیدند، فکر میکنم.”
“به ناپدیدسازی قهریتان، به پنهان بودن محل دفن و مشخص نبودن سرنوشت پیکرهایتان، چهارده سال پس از اعدامتان، فکر میکنم.”
“گفته بودی قوی بمانیم. با امید به آزادی، رهایی و نجات جان عزیزان محکوم به اعداممان از چوبههای دار، ایستادهایم و برای آزادی، برابری و عدالت میجنگیم.”
متن کامل این نامه در ادامه می آید:
گفته بودی قوی بمانیم. به شعر، به آواز، به لیلاهایمان، به رویاهایمان پشت نکنیم. امروز هفده سال و هشت ماه و بیستودو روز از بازداشت و چهارده سال تمام از اعدامات گذشت.
فکر میکنم. به تو که هنوز با نام فرزاد کمانگر، معلم آزاده یادت میکنیم، فکر میکنم. به بیستوهشتم مرداد ۱۳۸۵، به لحظه دستگیریات درحالیکه برای پيگيری درمان بيماری برادرت به تهران رفته بودی، به ۱۳۶۰ روز تحمل حبس و شکنجهات در زندانهای جمهوری اسلامی، به بیدادگاهی چنددقیقهای که به اعدام محکومات کرد، فکر میکنم.
به نوزدهم اردیبهشت ۱۳۸۹، به روزی که پس از طی روند پر نقص قضائی، مخفیانه و بدون اطلاع وکیل و خانواده، در محوطه پارکینگ زندان اوین، جایی حوالی ما در بند زنان، همراه با علی حیدریان، شیرین علمهولی، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان، بر دارتان کشیدند، فکر میکنم.
به ناپدیدسازی قهریتان، به پنهان بودن محل دفن و مشخص نبودن سرنوشت پیکرهایتان، چهارده سال پس از اعدامتان، فکر میکنم.
به دایهسلطنه رضایی، مادر دادخواهات که وقتی به او گفتند «محل دفن پسرت فرزاد کمانگر مشخص نیست» گفت «فرزاد قبر ندارد اما تا ابد در دل تمام آزادیخواهان مدفون است» فکر میکنم. به او که گفت «چرا میگویید مادران عزادار! ما مادران سرافرازیم» فکر میکنم.
به مادر سرافرازت فکر میکنم که گفت: «فرزاد را بهار از من گرفتند ولی هر بهار به میان مردم برمیگردد، مردم هم باید جلوی ظلمها و ستمها بایستند.»
گفته بودی قوی بمانیم. با امید به آزادی، رهایی و نجات جان عزیزان محکوم به اعداممان از چوبههای دار، ایستادهایم و برای آزادی، برابری و عدالت میجنگیم.