برای اولین بار، در ماه مارچ یا آوریل ۲۰۱۴ بود که تصمیم گرفتم تیشرتی با شعار آزادی زنان در ایران بر تن کنم و چنین شد که شروع کردم. بعد از شروع و انجام این حرکت احساس خوبی پیدا کردم و سعی کردم آن را به سایر مشکلات ایران و ایرانیان گسترش دهم؛ از محیط زیست و حیوانات وحشی گرفته تا مسالهی کشتار سگها. اما در نهایت به این نتیجه رسیدم بر موضوعی تمرکز کنم که دارای اتفاق نظر بین ایرانیان است. به عنوان یک فعال حقوق بشر و آشنایی با بسیاری از “زندانیان سیاسی”، لذا تمرکز را بر این موضوع گذاشتم.
من معتقد هستم که زندانیان سیاسی، عصارهای از نخبگان و آزادیخواهان کل ایرانیان هستند و آگاهیسازی در مورد آنها و فعالیت و کوشش برای آزادی ایشان در حقیقت تلاش برای ارتقای وضعیت حقوق بشر و دموکراسی در ایران است؛ چرا که زمانی که ما دیگر زندانی سیاسی نداشته باشیم، قطعا در جهت دموکراسی و آزادی در حرکتیم. بنابراین باید در همه جا، حداقل برای این یک موضوع، با هم اتفاق نظر پیدا کنیم. با این تعریف، اساسا دلیل بر پافشاری در دفاع از تمام زندانیان سیاسی، از هر گروه و مسلکی، نه تنها احترام به آزادی آن زندانی بلکه احترام به آزادی و دموکراسی در ایران است؛ در نتیجه ما هیچوقت نه میتوانیم و نه اجازهی آن را داریم که زندانی را که به هر دلیل، براساس قوانین و شرایط ناحق زندانی شده است، طبقهبندی کنیم.
بر این اساس، تصمیم گرفتم با داشتن عکس زندانیان سیاسی بر تیشرتی که بر تن میکنم، این حرکت را بسط داده و برای استمرار حرکت و یادآوری ایشان به ایرانیان، هرازچندی در مجامع بینالمللی شرکت کنم و در نهایت هم ماراتن را انتخاب کردم. این انتخاب در حالی بود که از حدود بیست و چند سالگی، دیگر به صورت مستمر ورزش و به خصوص دوندگی نکرده بودم، اما این ایده دلیلی شد که مجددا ورزش را به شکل حرفهای آغاز کنم. جالب اینجاست که من مبتلا به کمر درد و دیسک خفیف گردن بودم که با استمرار در دویدن و ورزش منظم برای آمادگی جهت ماراتن، تقریبا این بیماریها را که مدت چند سال بود آزارم میداد، از میان بردم. باید بگویم هر وقت با این تیشرتها میدوم، احساسی بس ملکوتی و عالی به من دست میدهد و این گفته بدون ذرهای اغراق است؛ هرچند که شاید به دلیل رضایت وجدانم از انجام این کار باشد.
ماراتن توکیو در فوریهی ۲۰۱۵، که یکی از شش مارتن بزرگ در دنیا محسوب میشود، اولین ماراتنی بود که در آن که شرکت کردم. بعد از آن تصمیم گرفتم با گرفتن عکس از تمریناتم در سطح شهر و گذاشتن آن در فیسبوک به تبلیغ انجام این کار، نه فقط برای دویدن، بلکه برای هرگونه فعالیت در سطح شهر بپردازم تا شاید همقطارانم را در سطح جهان پیدا کنم و تعداد ما زیاد و زیادتر شود.
متاسفانه باید گفت که ما ایرانیان در فعالیتهای گروهی و تمرین آن، ضعف داریم. یکی از مهمترین دلایل آن میتواند عدم آموزش و انجام ندادن روشهای سادهی فعالیت گروهی که همه، توانایی انجام آن را داشته باشند، باشد. معتقدم اگر مثلا همین فعالیت، به صورت مستمر انجام شود، قطعا میتواند احساس همدردی و همگروهی در ایرانیان را قویتر کند. با توجه به موجودیت شبکههای اجتماعی نظیر فیسبوک، الزاما به اینکه برای انجام یک کار تیمی در کنار هم باشیم، احتیاج نداریم و احساس کار تیمی را از طریق همین فضا میتوانیم به هم منتقل کنیم. هر دیدگاهی که داریم، کافی است یک زندانی را انتخاب کرده و برای آن زندانی آگاهیسازی کنیم و عکسمان را با هرگونه فعالیت روزانه در اینترنت بگذاریم و کمکم کارهای بزرگتری انجام داده و همدیگر را با هدف واحدمان، که ارتقای وضعیت حقوق بشر و دموکراسی در ایران است، پیدا کنیم. در این روش رهبر یا فرمانده وجود ندارد و هر کدام از ما به طور مجزا میتوانیم رهبر فعالیتمان باشیم.
بعد از آخرین ماراتن که در تاریخ ۱۱ اکتبر سال جاری در شیکاگو برگزار شد، ماراتن بعدی من ماه دیگر در کویینز تاوون نیوزیلند است و پس از آن، سال آینده در ماراتن استکهلم و برلین شرکت خواهم کرد و الی آخر.
نباید فراموش کرد که بزرگترین ایدهها، سادهترین آنند. کاری که من انجام میدهم، ساده و شدنی است؛ به گونهای که هر کسی قادر به انجام آن است و البته تاثیر آن از نظر روحی بر خود، زندانیان و مردم ایران، بیشتر از چیزی است که میتوان تصورش را کرد. ضمن اینکه برای این کار حتما هم نباید ایرانی بود و میتوان از دوستان غیر ایرانی هم برای پشتیبانی استفاده کرد.
من قصد دارم در این راستا از هنرپیشگان هالیوود و دانشمندان برندهی جایزهی نوبل برای حمایت از امید کوکبی، از ارتشیان آمریکا برای امیر حکمتی، از روزنامهنگاران برای جیسون رضاییان، از بهاییان برای زندانیان بهایی، از مسیحیان برای مسیحیان در بند، از همهی گروهها و احزاب سیاسی برای زندانیانشان و از انسانها برای انسانها، تقاضای پشتیبانی کنم. حتی اگر یک نفر جواب مثبت دهد من موفق شدم و برندهی ماراتن زندگی خود میشوم. یک ایرانی برای یک زندانی؛ چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار…
منبع یادداشت: ماهنامه خط صلح
منبع تصاویر: صفحه فیسبوکی Aref Saraie