نامه ویدا ربانی از زندان اوین؛ «قوه قضاییه به چه حقی محرمانگی بین بیمار و پزشک را زیر پا می‌گذارد»

ویدا ربانی

ویدا ربانی، روزنامه نگار محبوس در زندان اوین، با انتشار نامه ای به اظهارات خبرگزاری قوه قضاییه مبنی بر استفاده این زندانی از دارو‌های اعصاب و روان، واکنش نشان داد. خانم ربانی در این نامه با اشاره وضعیت نامناسب رسیدگی پزشکی به زندانیان در زندان اوین و توزیع بی رویه داروهای آرام بخش در زندان، نوشت که «بیماری های اعصاب و روان امثال من حاصل بازداشت ها، نگهداری در انفرادی و شکنجه های شماست. نهاد امنیتی و قوه قضاییه به چه حقی و با چه رویی به خودشان اجازه میدهند محرمانگی بین بیمار و پزشک را زیر پا بگذارند و اصلا سابقه بیماری اعصاب و روان چه ارتباطی با سردرد دارد.»

به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، ویدا ربانی، متولد ۱۳۶۸، متاهل، کارشناس ارشد علوم سیاسی، کارشناسی روزنامه نگاری، عضو انجمن صنفی روزنامه‌نگاران و ساکن تهران محبوس در زندان اوین، با انتشار نامه ای به اظهارات خبرگزاری قوه قضاییه مبنی بر استفاده این زندانی از دارو‌های اعصاب و روان، واکنش نشان داد و به توزیع بی رویه داروهای اعصاب و روان در زندان اعتراض کرد.

متن کامل این نامه، عینا در ادامه می‌آید:

“بیماری های اعصاب و روان امثال من حاصل بازداشت،ها انفرادی و شکنجه های شماست چه شد که فکر کردید خوب است فضاحتی که به بار میآورید را جار بزنید؟ بله خبر خبرگزاری قوه قضاییه درباره سابقه بیماری اعصاب و روان من صحت دارد. اما نهاد امنیتی و قوه قضاییه به چه حقی و با چه رویی به خودشان اجازه میدهند محرمانگی بین بیمار و پزشک را زیر پا بگذارند و اصلا سابقه بیماری اعصاب و روان چه ارتباطی با سردرد دارد؟ طی چهار ماه گذشته که من روزها با سردرد بیدار شده و شب ها به این امید خوابیده ام که صبح فردا بدون سردرد بیدار شوم انواع و اقسام حدس و گمانها را پزشک های شما درباره سردرد من زده اند و دارو هم تجویز کرده اند از سینوزیت تا میگرن بالا رفتن شماره چشم کلسترول بالا نکشیدن دندان عقل و…. بعد میگویید بلافاصله مجوز MRI صادر کرده اید؟

همین هفته گذشته پزشک شما گفت وقتی چهار ماه است که سردرد داری و اتفاقی نیافتاده نمرده ای یعنی مساله نیازی به رسیدگی اورژانسی ندارد، سکته نکرده ای که اورژانسی اعزام شوی! البته دروغ میگویند اگر اینجا سکته کنید هم اگر شانس بیاورید و در ساعت اداری سکته کرده باشید تازه میگویند برای اعزام اجازه دادستان و فلان و بهمان لازم است فلانی که نیست بهمانی باید مجوز بدهد و خلاصه تا اجازه ها داده شود در بهترین حالت دو سه ساعتی طول میکشد حالا پای سابقه بیماری اعصاب و روان من را وسط میکشید که مثلا چه چیزی را ثابت کنید؟ ما که دیده ایم چطور از این روشها برای بی حیثیت کردن افراد استفاده میکنید میخواهید بگویید مثلا فلانی را که زندانی کرده ایم اصلا دیوانه است؟ شما که گفتید سابقه بیماری اعصاب و روان دارد این را هم می گفتید که این سابقه از اسفند ۹۸ بعد از آن آبان خونین و تهدیدهای اطلاعات سپاه، بعد از سقوط هواپیما و تجمع امیر کبیر و بازداشت وزارت اطلاعات شروع شده است طی چهار سال چهار بار مرا در خانه ام بازداشت کرده اید طوری که هر زنگ خانه مرا از جا میپراند. بارها احضار کرده و بارها در خانه مرا از جا کنده اید و بارها تلفنی تهدید کرده اید، در انفرادی نگه داشته اید، در بازداشتگاه بدون هیچ بازجویی ده ها روز به حال خود رها کرده اید، چون میدانید بازداشت انفرادی بلاتکلیفی بی خبری و… چه شکنجه آسیب زننده و در عین حال نامرئی است. بازداشتگاه برای شما روشی برای تحت فشار گذاشتن و شکنجه متهم است نه زمانی برای انجام تحقیقات من را ۴۰ روز در بازداشتگاه ۲۰۹ نگه داشتید در حالی که مجموعا سه ساعت هم بازجویی نشدم و تا اعتصاب غذا نکردم حاضر به انتقال به بند عمومی نشدید. من شرمی ندارم که بگویم روان من آسیب دیده و داروهای اضطراب و افسردگی مصرف می کنم این شرم آور نیست آن دم و دستگاهی که برنامه ریزی شده تا این آسی بها را به روان مخالفانش وارد کند باید شرم کند که نمیکند، اینکه زندانیان سیاسی را روانه امین آباد میکنید تا آنها را بی آبرو کنید به آنها خدشه ای وارد نمیکند بر طبل رسوایی خودتان می کوبید.

من که علاقه شما به اینکه بازداشتی و زندانی داروی اعصاب مصرف کند را دیده ام. وقتی در زندان اوین گفتم خوبم و دیگر نیازی به دارو ندارم همچنان هر شب مرا صدا میزدید که فلانی بیاید دارو بگیرد پس برای این بود که فردا در رسانه هایتان جار بزنید که سابقه بیماری اعصاب و روان دارد؟ برای همین پرونده سازیها است که در زندان هایتان آب شاید قطع شود اما مسکن و آرام بخش همیشه در دسترس است؟

من شنیدم که در زندان قرچک گفته بودند به زندانیان بند بازداشتیهای خیزش مهسا هر اندازه که خواستند مسکن و آرام بخش بدهید. پوکساید، کلونازپام ترانکوپین ….. مثل نقل و نبات توزیع میشد من اول نمیتوانستم باور کنم که هر چندتا که تقاضا کنی میدهند. به چرخ دستی داروهای اعصاب می گفتند کالسکه شادی یک شب از حال و روز بعضی دخترها نگران شدم خودم امتحان کردم به پرستار قرچک گفتم لطفا به من دوتا کلونازپام ۲ بدهید و دادند همانجا قرص را پس دادم و به این وضعیت اعتراض کردم کمی خودشان را جمع و جور کردند و من و من کنان گفتند آخر اصرار میکنند و…. این در حالی بود که فروش کافی میکس هایی که درصد ناچیزی قهوه داشت را در بوفه قرچک ممنوع کردند و آنجا اصرار ما اهمیتی نداشت چرا؟ چون قهوه محرک است فاجعه هایی مثل یلدا آقافضلی از همین جاها شروع میشود.

بند ۸ قرچک بند دختران بازداشتی زیر ۳۰ سال بود. عده ای دختر جوان را به اشکال فجیع و اکثرا با ضرب و شتم و توهین و تحقیر بازداشت کرده بودند و گرفتن اعتراف اجباری و تواب سازی حسابی رونق گرفته بود و این جمعیت بالای پر از تروما و اضطراب و ترس در هم میلولیدند بی آنکه اصلا به ذهن مسئولان زندان رسیده باشد در روان این دخترها چه دارد میگذرد و چه فشاری را تحمل میکنند. واقعیت اینکه در قرچک خونریزی ناشی از تورم مغزی و کیست مغزی را با پنبه ای در بینی درمان می کردند، گواهش نیلوفر فتحی اینکه این دخترها چه حال و روزی دارند و میتواند به چه فجایعی بیانجامد که به خودکشی و خودزنی هم کشیده شد اصلا موضوعیتی نداشت.

من چهره زیبای یلدا آقافضلی را هرگز از یاد نبردم و آن بهت و شیون دخترهای بند ۸ بعد از مرگ او و خودکشی نافرجام یکی دیگر از بازداشتی ها در پی خبر مرگ یلدا فراموش نشدنی است. یلدا را شما کشتید یلدا اگر بازداشت نشده بود امروز زنده بود اما برای شما اهمیتی دارد؟ نه چیزی که برای شما مفت است همین جان آدمهاست. از نهاد امنیتی و قوه قضاییه و… که انتظاری نمیتوان داشت ولی کاش حداقل انجمن های روانپزشکی و روانشناسی به این رسوایی ها به این زیر پا گذاشتن پروتکلهای شغلی خود اعتراض کنند. اگر بنا باشد پرونده بیمار بازیچه دست نهادهای امنیتی شود دیگر در اتاق درمان که قرار است مکانی باشد که بیمار همه حرفهایش را بتواند بزند چه امنیتی باقی خواهد ماند؟

امثال من و خیلی های دیگر آسیب دیدگان نهادهای امنیتی و قوه قضاییه هستیم. اما کاش به فکر این باشید که برای آنها که خطرناک و آسیب زننده هستند پرونده روانپزشکی تشکیل دهید. مثلا آن ماموری که بعد از اعتراض من به ادبیات بی ادبانه اش با مشت توی صورت من کوبید و به من گفتید یکی از اقوامش در حوادث اخیر کشته شده و عصبانی است توسط روانپزشک ویزیت شده؟ آرامبخش مصرف میکند یا عصبانیتش هنوز ادامه دارد و بازداشتیها را مورد ضرب و شتم قرار میدهد؟ آن مامور زن بازداشتگاه ۲۰۹ که لباسی را پیچیده بود دور بازوهای من و مرا روی زمین میکشید و فریاد میزد دست و پاییش را بشکنید و بیاندازیدش داخل سلول همان که به دخترهای بازداشتی گفته بود آرزو دارم زیر چارپایه تک تک شما بزنم هنوز مشغول کار است یا مرخصی درمانی که مستحقش هست را به او داده اید؟ آن پزشک بازجوی شما که بعد از اعتصاب غذای من در حالی که در یک هفته ۹ کیلو وزن کم کرده بودم و قند من به ۵۰ رسیده بود میگفت خیلی هم خوبی و دروغ میگویی و اعتصاب غذا نیستی، هنوز بازداشتی های ۲۰۹ را ویزیت میکند و به همه میگوید دروغ می گویند و به نظرش همه تمارض میکنند؟ باور کنید اینها نشانه اختلال روانی پزشک شماست. وقتی کارکنان شما اینها هستند و مثل خیلی بیمارهای سایکوتیک اصلا درکی ندارند که خطرناک هستند، طبیعی است امثال من که گذرم به این افراد افتاده امروز داروی اضطراب و افسردگی مصرف کنیم ولی حداقل برای دیگران خطری نداریم. کاش کمی نگران کارمندان خودتان باشید که نیاز به درمانهای اورژانسی دارند.”

در تاریخ بیست و هشتم اردیبهشت امسال، طی گزارشی از ممانعت مسئولان مربوطه از اعزام خانم ربانی به بیمارستان خارج از زندان خبر داد.

یک روز بعد، خبرگزاری میزان وابسته به قوه قضاییه با انتشار مطلبی محرومیت این زندانی از رسیدگی پزشکی را “تکذیب” کرد و مدعی شد که “ویدا ربانی سابقه استفاده از دارو‌های اعصاب و روان دارد”.

ویدا ربانی در تاریخ ۲ مهرماه ۱۴۰۱، در جریان اعتراضات سراسری توسط نیروهای امنیتی در تهران بازداشت شد. در دی ماه همان سال توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری از بابت اتهام ”اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور” به شش سال حبس و به اتهام “تبلیغ علیه نظام” به پانزده ماه حبس محکوم شد.

چندی پیش یک منبع مطلع در خصوص این پرونده خانم ربانی به هرانا گفت: “پرونده اخیر خانم ربانی که در رابطه با اعتراضات سراسری برای وی گشوده شده، مشمول بخشنامه “عفو” شده است. اما تاکنون این بخشنامه به دلیل مخالفت ضابط پرونده اعمال نشده است.”

ویدا ربانی در تاریخ ۲۵ دی ماه ۹۸، به همراه یکی از اعضای حزب اتحاد ملت ایران، به دلیل دعوت به شرکت کردن در تجمع اعتراضی نسبت به ساقط کردن هواپیمای اوکراینی توسط پدافند نیروی هوا فضای سپاه و ابراز همدردی با خانواده قربانیان توسط نیروهای امنیتی بازداشت و همان روز آزاد شد.

خانم ربانی مجددا در تاریخ ۲ آذرماه ۹۹ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به بازداشتگاه وزارت اطلاعات موسوم به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. وی نهایتا در تاریخ ۳۰ آذرماه ۹۹ با تودیع قرار وثیقه به صورت موقت و تا پایان مراحل دادرسی آزاد شده بود.

ویدا ربانی در پرونده مربوط به دعوت به تجمع اعتراضی نسبت به ساقط کردن هواپیمای اوکراینی توسط پدافند نیروی هوا فضای سپاه و ابراز همدردی با خانواده قربانیان، در اواخر سال ۱۴۰۰، توسط دادگاه انقلاب تهران به ۱۰ سال حبس و محرومیت های اجتماعی محکوم شده بود. نهایتا در اواخر مردادماه ۱۴۰۱، در شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر استان تهران، وی از بابت اتهام “توهین به مقدسات” به پنج سال حبس تعزیری، از بابت اتهام “اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور” به چهار سال حبس تعزیری، از بابت اتهام “فعالیت تبلیغی علیه نظام” به هشت ماه حبس تعزیری و به اتهام “اخلال در نظم عمومی” به هشت ماه حبس تعزیری محکوم و تا پنج سال از فعالیت حرفه ای اعم از فعالیت در شبکه های اجتماعی، دورهمی و فعالیت سیاسی محروم شد.

بدون دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

خروج از نسخه موبایل