متن پیش رو درباره اکبر لکستانی زندانی سیاسی سابق در آستانه قطع عضو است. متن نخست، یادداشتی از منوچهر محمدی، زندانی سیاسی سابق و متهم ردیف اول جنبش کوی دانشگاه تهران در ۱۸ تیر ۱۳۷۸، است که در آن درباره وخامت اکبر لکستانی نوشته که در آستانه قطع عضو شدن در اثر شکنجه و عدم دسترسی به دارو و درمان در زندانهای ج. ا. قرار گرفته است.
متن دوم رنجنامهای است به قلم اکبر لکستانی جانباز جبهه و جنگ، زندانی سیاسی سابق و شهروند ایرانی آمریکایی که در آستانه قطع عضو شدن در اثر شکنجه در زندانهای ج. ا. نگاشته است.
«نامه ذیل مربوط به اکبر لکستانی زندانی سرشناس و شناختهشده سیاسی سابق است که بیش از شش سال از عمر خود را در بازداشتگاههای اطلاعات نیروی انتظامی، وزارت اطلاعات و سپاه و دوران زندان را با قرار بازداشت، قرار وثیقه و محکومیت گذرانده است. آقای لکستانی پس از آن نیز، زمانی که شهروند ایرانی آمریکایی بود جهت دیدار با مادر مریض خود که در حال مرگ بود به ایران سفر کرده بود که در بدو ورود به ایران از طرف نیروهای امنیتی دستگیر و دگربار نیز به بازداشتگاههای نیروی انتظامی، وزارت اطلاعات و سپاه منتقل و تحت شدیدترین شکنجههای روحی و جسمی قرار گرفته بود.
با توجه به این که او جانباز جبهه و جنگ و نیز مبتلا به بیماریهای متعدد از جمله بیماری قند، فشار خون، کلسترول و شیمیایی بود موارد تمامی دوران بازداشت و زندان و نیز انتقال ایشان به بخش عفونی و بخش روانی بیمارستان با نظر قاضی امنیتی ناظر بر زندان و نه با نظر روانپزشک و نیز اعدام ساختگی و تمامی موارد نقض مبرهن حقوق بشر و شکنجههای وارده بر او از طرف دوستان و خانواده او، از جمله اینجانب زندانی سیاسی سابق به اکثر رسانهها از جمله اینترنشنال، بیبیسی، من و تو، دویچهوله، رادیو فرانسه و رادیو فردا ارسال شده بود اما همه این رسانهها او را بایکوت خبری کرده بودند. حالا که شصت پا و یا مچ پای ایشان در حال قطع شدن میباشد انتظار میرود حداقل به علت عمل انسانی هم شده این بار مثل گذشته عمل نکنند و دست از بایکوت خبری او بردارند.
شخصی که در داخل کشور از بالاترین مسئولیت برخوردار بوده، اما به همه این مسئولیتها و منافع شخصی خویش پشت کرده و با جان و دل به خواست و رنج مردم داخل ایران لبیک گفته و تاکنون در این راه چه هزینهها که نداده و چه زندانها و رنجها را نیز به جان نخریده است.»
منوچهر محمدی، زندانی سیاسی سابق و متهم ردیف اول جنبش کوی دانشگاه تهران در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ خورشیدی
یک نسخه از متن کامل نامه اکبر لکستانی در اختیار کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی قرار گرفته که در پی آمده است؛
«اینجانب اکبر لکستانی، در سال ۲۰۱۹ در ایران بازداشت شده و رژیم ج. ا. شکنجههای روحی و جسمی را بر من روا داشت. به سبب این بازداشت برای مدتی دسترسی به داروهایم متوقف شد و این امر وضع سلامتیام را با مشکلات جدی از جمله درگیری عفونت در پا به سبب شکنجه، عدم دسترسی به دارو و درمان مواجه ساخت.
چند ماه قبل با مراجعه به بخش اورژانس بیمارستانی در شهر مودستو ایالت کالیفرنیا، بدون توجه به وخامت عفونت پایم مرخص شدم و این بیتوجهی تبعات سنگینتری را بر من تحمیل نمود. پس از گذشت ماهها، در اوایل ماه مارس به دلیل تب شدید و عفونت پیشرفته در پایم، مجدد به اورژانس مراجعه کرده این بار به علت شدت عفونت اعلام شد که ملزم به قطع انگشت هستم.
سپس اظهار داشتند که میتوان با طی پروسه درمان شش هفتهای و مصرف آنتیبیوتیک از قطع شدن انگشت جلوگیری کرد.
البته کادر پزشکی نگران بودند در صورت پیشرفت عفونت وضعیت وخیمتر گردد و منجر به قطع پا از ناحیه مچ شوم؛ به هر حال نهایتا تصمیم بر آغاز دوره درمانی گرفته شد.
اکنون دوره درمانی یاد شده با مصرف آنتیبیوتیک به اتمام رسیده است، اما هنوز نمیدانم چه در انتظارم هست و هر روز که میگذرد احتمال پیشرفت عفونت پای من و قطع شدن پایم از مچ بیشتر میشود.
هیچکس کمکی نمیکند و پاسخگو نیستند که چرا باید در این شرایط سخت، تعیین تکلیف وضعیت عمل جراحیام به تاخیر انداخته شود.
سیستم درمانی و اداری که این وضعیت را برای من رقم زده است و عفونت جزئی را با اهمالکاری و تعلل به جایی میرساند که در آستانه قطع انگشت و شاید قطع از مچ پا منجر میشود، تفاوتش با سیستم شکنجهگر رژیم جنایتکار ایران چیست؟
هر چند در زمان دستگیری و شکنجهام در ایران نیز وزارت امور خارجه آمریکا هیچ حمایتی از من نداشت و برخلاف رویه معمول، بیانیهای مبنی بر آزادی من از رژیم ایران صادر نکرد و آزادی مرا خواستار نشد. در حالی که برای دیگر دوتابعیتیها همواره این اتفاق افتاده است. در مورد پرونده پزشکی پیش آمده نیز اهمال در روند اداری و درمانی مشاهده میشود.
مگر ممکن است بیماری نیازمند تصمیمگیری فوری برای جراحی قطع عضو باشد و مدت طولانی پشت بروکراسی زائد اداری مانده تا عفونت، پایش را از او بگیرد؟
مسئولیت این اهمال با چی کسی است؟ چرا نباید در چنین شرایطی سریعا تحت درمان قرار بگیرم و پای خود را به دلیل این تعلل از دست دهم؟»