علی خیرجو؛ زبان به عنوان یک نظام اجتماعی داشتههای فرهنگی یک ملت را در قاب خود معنی میکند با تغییرات فرهنگی در گذر زمان این نظام اجتماعی هم دستخوش تغییراتی میگردد.
زبان عنصری مستقل نیست بلکه هم تاثیر گذار در فرهنگ و هم وابسته به آن است، پیوستگی فرهنگ و زبان به حدی است که برخی صاحبنظران حوزه زبانشناسی و فرهنگ اصطلاح زبان فرهنگ را به جای زبان به کار بردهاند.
بیان و تفسیر معنا در یک زبان شامل دو نوع دانش است:
دانش قاعده ای که ویژگی های صوری زبان چون ابعاد نحوی و معنایی را در بر میگیرد و دانش طرحوارهای (۱) که از اجتماع کسب می شود.
به هنگام یادگیری زبان مادری دانش طرحواره ای و دانش قاعده ای کودک همزمان رشد میکند، اما هنگامی که فردی زبان دومی را در خارج از بافت آن زبان می آموزد، به علت رشد نامتوازن دانش طرحوارهای زبان دوم، دانش طرحواره ای مربوط به فرهنگ زبان مادری خود را در هنگام آموختن زبان غیر مادری به کار خواهد برد،بنابراین جمله هایی خواهد ساخت واز ساختارهایی استفاده خواهد نمود که نزد سخنگویان جامعه زبان دوم عجیب و نامانوس به نظر خواهد رسید.
برای مثال زمانی که از کودکی تُرک راجع به شغل پدرش در مدرسه سوال میشود او به جای اینکه شغل پدر را که در قالب لغتی ترکی است بیان کند در ذهن خود معادل فارسی آن را جستجو کرده و جواب میدهد.
شغل پدر دمیرچی می باشد، کودک در جواب شغل پدر را “آهن درست کن” معرفی میکند.
و شاید طرف مقابل احساس کند که پدر کودک صاحب کارخانه ی ذوب آهن یا ریخته گری باشد.
حتی برخی کلمات مشترکی که ملیت های مختلف در ایران به کار میبرند مانند کلمه تبعیض، طرحواره ی ذهنی ملل غیر فارس و فارس به دلیل شرایط نابرابر اجتماعی باهم متفاوت است آنچه که با به زبان آمدن کلمه تبعیض در ذهن انسان غیر فارس تداعی میگردد، احتمالا فرسنگها با طرحواره ی ذهنی یک انسان فارس فاصله داشته باشد!!
طرحواره های ذهنی اهالی زبانهای مختلف و نوع نگرش آن ها به جهان و پدیده ها متفاوت است از این رو برای پی بردن به مفاهیم و کاربردهای برخی کلمات و اصطلاحات ناچاریم به تجارب فرهنگی، طرز فکر و طرحواره های ذهنی متکلمین آن زبان مراجعه کنیم.
زبانشناسان بر این باورند که تنوع زبانها در جهان با تنوع دیدگاهها نسبت به مسائل جهانی همراه است و در نتیجه برتری دادن به استفاده از یک زبان غالب،نظام تفکر و بینش ما را در مورد جهان تقلیل میدهد.
با مقدمه ذکر شده نگاهی به طرح بسندگی زبان فارسی خواهیم داشت.
طرحی که در روزهای اخیر در فضای مجازی برخی مقالات، نوشته ها و نقل قولها خبر از به اجرا در آمدن آن برای نو آموزان غیر فارس به خصوص در شهرهای مختلف استانهای آذربایجان میدهند که مورد انتقاد بسیاری از روشنفکران، روزنامه نگاران، فعالان ملی مدنی و والدین کودکانی که جهت ثبت نام در مدارس با تست بسندگی زبان فارسی مواجه گشته اند، قرار گرفته است و برخی اجرای چنین طرحی را ظلمی آشکار در حق کودکانی که پای به عرصه ی علم و سواد آموزی میگذارند دانسته اند.
معاونت آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش خرداد ماه سال جاری از افزوده شدن تست آمادگی و بسندگی زبان فارسی به طرح سنجش سلامت کودکان برای ورود به مدارس خبر داده و یکی از اهداف اصلی اجرای این طرح را در راستای عدالت آموزشی برای کودکان مناطق غیر فارس نشین اعلام کرده اند که به دلیل نا آشنایی با زبان فارسی برچسب دیر آموز میخورند.
با مطرح شدن این طرح از سوی وزارت آموزش و پرورش این سوال اساسی مطرح میگردد که وظیفه ی اصلی نهاد آموزش و پرورش جهت اجرای عدالت آموزشی چه میتواند باشد؟
با مطالعه در مورد کارکردها و وظایف نهاد آموزش و پرورش در کشورهای با استانداردهای آموزشی بالا آشکار میگردد که انتقال ارزشها، گرایشها، هنجارها و آداب و رسوم فرهنگی و اجتماعی به منظور اجتماعی کردن نسلهای جدید جامعه وظیفه اصلی این نهاد میباشد. در کشورهایی با ملیتها و فرهنگهای مختلف این نهاد وظیفه حفظ و صیانت از تمامی فرهنگها را بر عهده دارد. فرهنگهایی که در قاب زبانشان معنی پیدا میکنند.
نیک میدانیم که جامعه ی بین الملل اهمیت تنوع و تکثر فرهنگی و زبانی و همچنین آموزش به زبان مادری را پذیرفته و آنرا به عنوان یک حق اساسی بشری در جهت توسعه ی فرهنگی آن زبان به رسمیت شناخته است به طوری که در چندین معاهده و اعلامیه تهیه شده از سوی مراجع بین الملل و منشور زبان مادری که توسط سازمان یونسکو نشر گردیده ضمن تصریح به حقوق اشخاص در امر آموزش زبان مادری خود،تعهدات مثبت و منفی (۲) دولتها در شناسایی این حق مورد تاکید قرار گرفته است.
برای تنویر هرچه بهتر موضوع، اشاره به مواردی از این معاهدات و کنوانسیونها و میثاقهای بینالمللی در این متن برای مخاطبان مفید مینماید.
_ماده ۳۰ کنوانسیون حقوق کودک مصوب۲۰ نوامبر۱۹۸۹ مجمع عمومی سازمان ملل: در کشورهایی که اقلیتهای بومی مذهبی و زبانی وجود دارند کودک متعلق به این اقلیتها یا کودکی که بومی است، نباید از حق برخورداری از فرهنگ خود، برخورداری از مذهب خود و اعمال آن یا استفاده از زبان خود به همراه سایر اعضای گروهش محروم شود.
_مواد ۲۳ تا ۳۰ اعلامیه جهانی حقوق زبانی ژوئن ۱۹۹۶:که در مورد تحصیل نگاشته شده اعلام مینماید، همه جمعیتهای زبانی از حق دستیابی و کاربرد همه ی منابع انسانی و مادی لازم برای تضمین حضور زبانشان در همه سطوح تحصیلی در نیاخاک خود از قبیل آموزگاران ورزیده، روشهای آموزشی مناسب، کتب و متون درسی،منابع مالی و تجهیزات و ساختمانها، تکنولوژیهای سنتی و مدرن و در وسعتی که خواهان آنند، برخوردار میباشند.
_طبق ماده ی ۲۷ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی مصوب۱۶ دسامبر۱۹۹۶ مجمع عمومی سازمان ملل متحد در کشورهایی که اقلیتهای مذهبی یا زبانی وجود دارد افرادی که متعلق به این اقلیتها هستند را نباید از حق بهره مندی از فرهنگ و اظهار و انجام فرایض مذهبی و یا کاربرد زبان خودشان محروم نمود.
_در اعلامیه ی حقوق افراد متعلق به اقلیتهای قومی ملی و مذهبی مصوب ۱۸ دسامبر۱۹۹۲ مجمع عمومی سازمان ملل متحد از دولتها میخواهد در صورت امکان باید اقدامات لازم را درجهت اینکه افراد متعلق به اقلیتها فرصتهای مناسبی برای یادگیری زبان مادری یا دریافت قوانین و مقررات به زبان مادری خود داشته باشند ایجادنموده و در زمینه ی تحصیل به زبان مادری و تشویق در کسب معلومات تاریخی سنتها،زبان و فرهنگی که در درون مرزهای آن اقلیتهاوجوددارداقدامات لازم را انجام دهند.
_در بندهای سه گانه منشور زبان مادری که توسط سازمان یونسکو تهیه و تصویب گردیده ،آورده شده که همه ی شاگردان مدارس باید تحصیلات رسمی را به زبان مادری خود آغاز کنند. این منشور همه دولت ها را موظف نموده تا در جهت تقویت و آموزش زبان مادری کلیه منابع، مواد و وسایل لازم را تولید و توزیع نمایند برای تدریس زبان مادری باید معلم به اندازه ی کافی تربیت و آماده شود. این منشور تدریس به زبان مادری را لازمه ی برابری و عدالت اجتماعی میداند.
دولت ایران با الحاق به چندین ماده بین المللی همچون میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی_میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و نیز _کنوانسیون حقوق کودک که طبق ماده ی ۹ قانون مدنی در حکم قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی به حساب می آیند حق آموزش به زبان مادری را بدون هیچ قید و شرطی مورد پذیرش قرار داده است.
در قوانین و مقررات داخلی ایران نیز احترام به زبان مادری و حق آموزش آن جزء بدیهیات حقوق ایران میباشد
بنا به شق دوم ماده ۱۵ قانون اساسی تدریس ادبیات زبانهای مادری در کنار زبان فارسی آزاد بوده و هیچ ممانعتی از طرف هیچ ارگان، سازمان ونهادی در این امر نباید به عمل بیاید.علاوه بر آن در اصول ۱۹،۲۲و۲۳ این قانون با موضوع برابری و هر گونه عدم تبعیض اجتماعی، فرهنگی و… به نوعی این حق مسلم مورد پذیرش واقع شده است.
اما آنچه ما در جامعه ایران شاهد هستیم نه تنها اقدامی در جهت به رسمیت شناخته شدن زبانهای مادری و فرهنگهای بومی مناطق مختلف و اجرای قوانین داخلی و بین المللی صورت نمیپذیرد بلکه هر از گاهی با طرحهایی از طرف مسئولین امر مواجه میگردیم که با کمی دقت در محتوای آنها وضعیت زبانهای مادری و فرهنگهای مختلف جغرافیای سیاسی موسوم به ایران بحرانی و نگران کننده به نظر میرسد. اگر از منظر جامعه شناختی و فرهنگی طرح اخیر بسندگی زبان فارسی را مورد ارزیابی قرار دهیم نگرانیهای متخصصین امر بیشتر رنگ واقعیت به خود میگیرد.
در علوم اجتماعی نظریه های زیادی در زمینه شناخت ارائه شده
یکی از نظریه های اخیر در این مورد ساخت گرایی اجتماعی (۳) است.طبق این نظریه رشد انسان به صورت اجتماعی انجام میپذیرد و دانش از طریق کنش متقابل بادیگران برساخته میشود.
این نظریه بر پایه تلفیقی از جامعه شناختی معرفت آلفرد شوتس ومفهوم نهادهای دورکیم بناشده و در پی پاسخ به این پرسش بر آمده که چگونه معنای ذهنی به واقعیتی عینی تبدیل میشود.
انسانی تُرک را در اجتماعی فارس در نظر بگیرید این فرد اگر لغاتی از زبان فارسی را در ذهن داشته باشد با طرحواره ای تُرکی و کلماتی فارسی در جهت ارتباط با این اجتماع بر خواهد آمد و چه بسا در بسیاری موارد توان برقراری ارتباط را هم نخواهد داشت حال اگر فرد مورد نظر کودکی ترک زبان و یا هر کودک غیر فارس زبان باشد و در روز ثبت نام مدرسه مورد تست بسندگی زبان فارسی قرار گیرد تصور کنید چه حالتی پیدا خواهد کرد.مدرسه ای که در ذهنش از آن به عنوان عامل رشد و شکوفایی و محل دانش آموختن یاد میشد به دنیایی مجهول و نامعلوم میماند که به عامل اضطراب و سردرگمی کودک تبدیل میشود.
از نظر معاونت آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش عامل این تشویش و سردرگمی پدر و مادری هستند که در آموختن زبان فارسی به فرزند خود کوتاهی کرده و سبب دیر آموزی او گشته اند.
آری پدر و مادری که حاضرند تمامی داشته های خود را در مسیر رشد و تعالی فرزندشان فدا کنند از طرف مسئولین عامل عقب ماندگی کودک معرفی میشوند.
با دقت در مقوله ی پیوستگی زبان و فرهنگ و با ذکر این نکته که جهت آموختن زبان دوم بنا به آنچه در مقدمه متن نیز به آن اشاره شد، باید طرحواره ای از فرهنگ آن زبان در ذهن آموزنده نقش ببندد روشن میگردد که دغدغه ارائه کنندگان طرح بسندگی زبان فارسی نه آموختن زبان دوم بلکه جایگزینی آن با زبان مادری کودک است چرا که اجرای این طرح در کودکان آمادگی محدود کردن و به تدریج از بین بردن حوزه ی فرهنگی ذهنی وبازه ی زمانی ای است که کودک فرآیند رشد در فرهنگ بومی و مادری را طی میکند.
پر واضح است که برابری اجتماعی و عدالت آموزشی و رشد علمی نه با اجرای چنین طرحهایی که به نوعی تعدی به حقوق کودک و اقدامی در جهت ژنوساید فرهنگی محسوب میشود بلکه با رسمیت یافتن زبانهای مادری و تحصیل آنهاست که محقق میشود چرا که کودک متعلق به ملیتهای غیر فارس در فرهنگی متفاوت با فرهنگ فارسی و زبانی متفاوت با زبان فارسی با محیط و انسانهای اجتماع خود به کنش متقابل پرداخته ومی آموزد و رشد می یابد واجرای طرح بسندگی زبان مادری به جای طرح بسندگی زبان فارسی از نظر علمی،فرهنگی وحقوقی هم میتواند معیار مناسبی برای سنجش سلامت کودک در توانایی برقراری ارتباط با اطرافیان ومحیط باشد وهم شروعی برای به رسمیت شناختن زبانهای مادری واحترام به تفاوتهای فرهنگی.
(۱)طرحواره براساس عقاید و باورهای فرهنگی شکل میگیرد وچون فیلتری عمل میکند که فرد براساس آن تصمیم میگیرد
(۲)منظور از تعهدات مثبت تعهداتی است که دولتها بر اساس آن مکلف شده اند تا با به وجود آوردن شرایط و امکانات لازم و حمایتهای مورد نیاز،دسترسی افراد را به این حق تسهیل نمایند و منظور از تعهدات منفی تعهداتی است که دولت ها را از تجاوز و تعدی به این حق منع میکند.
(۳)social constructivism
«علی خیرجو»
اشاره: مسوولیت محتوای نوشتارها و مقالههای ارسالی، بر عهده نویسنده است و کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، دیدگاهها و آرای مطرح شده در محتوای مطالب را ارزشگذاری نمیکند.