گفتگو: هادی امینی ( زندانی سابق محبوس در زندان رجایی)
زانیار و لقمان مرادی دو زندانی سیاسی کُرد عصر جمعه ۱۶ شهریورماه توسط نیروهای اطلاعات سپاه از زندان رجایی شهر منتقل و سحرگاه روز شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۷ حکم اعدام این زندانیان در یکی از پایگاههای سپاه پاسداران در تهران به اجرا در آمد.
زانیار و لقمان مرادی، به ترتیب در روزهای ۱۳ و ۱۴ مردادماه ۸۸ از سوی نیروهای امنیتی در شهر مریوانِ استان کردستان بازداشت شدند و مدت نزدیک به ۹ ماه در «اداره اطلاعات شهر سنندج» مورد بازجویی و انواع شکنجههای فیزیکی و روحی قرار گرفتند. آنها سرانجام به «بند ۲۰۹ زندان اوین» منتقل شده و پس از نزدیک به یک ماه و نیم بدون حق ملاقات و تماس با خانواده، بە حکم «قاضی صلواتی» در شعبە ۱۵ «دادگاە انقلاب تهران» در اول دیماە ۱۳۸۹، تحت اعترافات ساختگی زیر شکنجە، به اتهام «محاربه از طریق عضویت در یکی از احزاب کُردی» و «دستداشتن در قتل پسر امام جمعهی مریوان» به اعدام محکوم شدند. بعد از اعتراض این دو به احکام صادره، در ۱٨ تیرماه ۱٣۹۰، از سوی «دیوان عالی کشور» این حکم تایید و یک روز بعد به دایره اجرای احکام زندان «رجایی شهر کرج» ابلاغ شد.
شهادتنامه پیش رو در سال ۱۳۹۰ در گفتگویی توسط هادی امینی زندانی سیاسی سابق در زندان رجایی شهر با زانیار مرادی به زبان کردی تنظیم شده است.
این شهادت نامه را به نقل از سازمان جمعیت حقوق بشر کردستان در ادامه بخوانید:
• لطفاً خود را معرفی نمایید، چه زمان و به چه دلیل بازداشت شدید؟
با عرض ادب و سلامی ویژه به مردم کردستان، درود بر مادران شهیدان راه آزادی خصوصاً مادر شهید فرزاد کمانگر دایه سلطنه، من زانیار مرادی متولد سال ۱۳۶۹ خورشیدی از مریوان، اکنون ۲۱ سال سن داشته و مدت سه سال است در زندانهای جمهوری اسلامی به سر محبوس هستم.
• چه زمانی و کجا بازداشت شدید و شمارا به کجا انتقال دادند؟
یازدهم مردادماه سال ۸۸ در شهر مریوان از سوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران بازداشت و بعد از بیستوچهار ساعت به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در سنه «سنندج» انتقال داده شدم.
• بازجویها به چه صورتی شروع و چگونه بود؟
ابتدا در مورد پدرم سؤال پرسیده شد، پدرم یکی از فعالان کُرد است که سالیان متمادی در برابر ستم جمهوری اسلامی ایستادگی نموده و مبارزه کرده است.
پرسیدند، پدرت مشغول چهکاری است؟ با کی کار میکند؟ از این نوع سؤالها، وقتی متوجه شدند من اطلاعی از فعالیتهای پدرم ندارم. از من خواستند که با ترور پدرم و جلوگیر از فعالیتهای او، بدین روش با ادارهی اطلاعات همکاری کنم!
پدرم مدتی قبل از بازداشت من در سال ۱۳۸۷ از سوی نیروهای جمهوری اسلامی مورد سو قصد قرارگرفته و در این ترور ناموفق ۹ گلوله به ایشان اصابت نمود. خوشبختانه از این ترور جان سالم به در بُردند. وزارت اطلاعات میخواست از طریق من پدرم را ترور کنند. ولی من هیچوقت این پیشنهادِ همکاری را نپذیرفته و بدین دلیل به اعدام محکوم شدم.
• چرا جمهوری اسلامی میخواهد پدر شمارا ترور کنند؟
پدرم اقبال مرادی یکی از اعضای کومله بوده و در برابر حکومت جمهوری اسلامی سالها مبارزه و فعالیت داشته و حقوق ملت خود را مطالبه نموده است. جمهوری اسلامی به این دلیل مدام خواسته ایشان را ترور کند.
•زمانی که شما با پیشنهاد آنها مخالفت کردید برخوردشان چگونه بود؟ لطفاً در مورد بازجویها و شکنجهها توضیح دهید.
بعد از بازجویی و رد پیشنهاد همکاری در مورد ترور پدرم. چند روزی گذشت و مسئله قتل پسر امامجمعه مریوان را پیش کشیدند. از ما (من و لقمان) پرسیدند شما خبر ندارید که چه کسانی این کار را انجام دادهاند؟ باآنکه میدانستند ما هیچگونه ارتباطی با این مسئله نداریم، میگفتند: اکنون حیثیت جمهوری اسلامی درخطر است و خانواده امامجمعه در چندین شهر ازجمله در استان سیستان و بلوچستان در حین سخنرانی این اتهام را به ما زدهاند که؛ اداره اطلاعات در این قتلها دست داشته است. در ادامه میگفتند: ما باید چند متهمی را در مورد این موضوع معرفی کرده تا اذهان عمومی آگاه شود که وزارت اطلاعات در این قتلها دستی نداشته و اشخاص دیگری این قتلها را انجام دادهاند.
وقتیکه فهمیدند با آنها در مورد طرح ترور پدرم همکاری نخواهم کرد. این موضوع را مطرح کردند، یا با ما همکاری میکنی یا قتل پسر امامجمعه را باید بپذیری!
در آن زمان ۱۸ یا ۱۹ ساله بودم و تجربهای نداشته و از فریبکاریهای ادارهی اطلاعت در سنه «سنندج» سر درنمیآوردم. برام غیرقابلقبول چنین پیشنهادی را بپذیرم.
• شیوههای شکنجهها به چه صورت بودند؟ آیا بهوسیله شکنجه شمارا مجبور به پذیرفتن اتهام وارده کردند؟
ابتدا من را روی یکتخت خوابانده و تمامی اعضای بدن از سر گرفته تا پاهایم را با وسیلهی سیم کابل، سیاه و کبود کردند. به مدت ۹ ماه قدرت و توانایی حرکت و راه رفتن را نداشتم.
زمانی که متوجه شدند ما اتهام را نمیپذیرم و ارتباطی با قتل فرزند امامجمعه مریوان نداریم، (مقتولان مخالف فکری ما نبودند تا بخواهیم چنین کاری را نسبت به آنها در پیش بگیریم.) شیوهی شکنجه کردن را تغییر دادند. به ما گفتند به شما تجاوز جنسی خواهیم کرد. این بار بجای آوردن صندلی و نشستن روی آن از بطری نوشابه استفاده کردند؛ و بهاجبار ما را روی بطری نوشابهها نشاندند.
میگفتند این آخرین شکنجه است. اگر بازهم حرفهای ما را قبول نکرده و جرم را نپذیرد، نوبت تجاوز جنسی خواهد رسید. از تمام روشها برای شکنجه ما استفاده کردند. به من میگفتند زندهبودن یا مُردن تو برای ما مهم نیست. چون تو پسر اقبال هستی و نمیگذاریم و بدان هرگز از زندان بیرون نخواهی رفت.
• یعنی به دلیل فعالیتهای پدرتان بازداشت و به دین شیوه در فکر انتقام از وی بودند؟
بله امامجمعه مریوان (مصطفی شیرزادی) اتهام قتل فرزندش را به جمهوری اسلامی نسبت داده بود و حکومت برای اینکه خود را از این جرم بری کند، با به کار بردن فشار و اعمال شکنجه، ما را مجبور به پذیرفتن این اتهام کردند. از سوی دیگر میخواستند پدرم را ساکت کنند تا هیچگونه فعالیتهای علیه جمهوری اسلامی نداشته باشد؛ و صدور حکم اعدام انتقامی از پدرم و مبارزات وی بود.
از سوی وزارت اطلاعات در سنه و سازمان اطلاعت سپاه در زندان اوین، مستقیم به من گفتند: اینیک بازی سیاسی ست، به این دلیل که پدرت ضد حکومت است و مقابل جمهوری اسلامی ایستاده و اقدام میکند باید انتظار این را داشته باشد پسرش چنین بلای سرش بیاید.
• در تهران هم مورد بازجویی قرار گرفتید؟
بله در بند دو الف بودیم، هنگام بازجویی در اطلاعات سپاه، به ما گفتند: شما بیگناه هستید و جرمی مرتکب نشدهاید. هیچ مدرکی برای اثبات گناه شما وجود ندارد. خودشان به بیگناهی ما اعتراف میکردند.
من و لقمان هم میگفتیم سند و مدرکی برای ثابت کردن این اتهام به ما نیست، مدرکی دال بر انجام قتل اتفاق افتاده به دست ما بیاورید، ما هم تمام اتهامها را میپذیریم؛ اما با اعمال شکنجههای غیرانسانی و وحشیانه ما را مجبور کردند اتهامهای که روحمان از آن خبر نداشت را بپذیریم.
• در اطلاعات سپاه تهران و دو الف اوین، شما مجدداً شکنجه مورد شکنجه قرار گرفتید؟
نه اطلاعات دو الف برخورد بهتری با ما داشت، با توجه به آنکه گفتیم اطلاعات در سنه «سنندج» با روشی غیرانسانی با ما برخورد داشته و ما را شکنجه داده است. درنتیجه برخوردشان با ما بهتر شد.
• چه زمانی محاکمه و حکم اعدام صادر شد؟
اول دیماه سال ۱۳۸۹ با قضاوت قاضی صلواتی در دادگاه انقلاب تهران محاکمه شدیم. قبل از جلسه رسیدگی ادارهی اطلاعات ما را به این نهاد امنیتی انتقال داد و نزدیک ۱۸ یا ۱۹ روز را در سلولهای انفرادی به سر بریدم.
به ما گفتند بهزودی جلسه محاکمه برگزار میشود. بههیچوجه نباید حرفی بزنید در غیر این صورت، پرونده شما زیردست ماست و میتوانیم شمارا به مکان شروع بازجویی و شکنجه بازگردانیم. این بار بهغیراز خودتان، خانوادهی شما تحتفشار قرار خواهند گرفت. تمام اعضای خانوادهی شما را از بین میبریم.
با توجه به شکنجههای که بر ما اعمالشده بود، باور داشتیم که هر اقدامی غیرانسانی از اینها بعید نیست.
بعد امامجمعهی مریوان «مصطفی شیرزادی» را به ملاقات ما آوردند. سناریو به شیوهای تنظیمشده بود، انگار مُلا شیرزادی از این سناریو خبری ندارد و با وزارت اطلاعات اتفاق و اجماعی نداشتهاند.
به ما میگفت «مصطفی شیرزادی»: من با شما مشکلی نداشته و شکایتی از شما ندارم، شما همچون پسر من هستید.
ما هم با توجه به بیتجربگی و کم سن و سال بودنمان و از ترس شکنجههای مجدد و البته از ترس جان خانواده امان، اتهامات را پذیرفتیم.
در ضمن، من حاضرم اگر صد جان داشته باشم هرروز یکی از این زندگیها را از من بگیرند ولی صدمهای، حتی یک قطره خون از انگشت خانوادهام نریزد و آسیبی به آنها وارد نشود. پس به این دلایل، اتهام انتسابی و غیرواقعی را که به ما نسبت داده بودند قبول کرده و پذیرفتیم.
ما در جلسه محاکمه منتظر اجابت وعده امامجمعه که پیش از جلسه دادرسی به ما و البته به خانواده لقمان هم قول داده و حتی در یکی از نماز جمعههای مریوان از روی منبر گفته بود من از گناه این دو نفر میگذرم و از آنها شکایتی نخواهم داشت؛ در جلسه دادگاهی به وعده خود عمل کند و بگویید من از زانیار و لقمان شکایتی ندارم و رضایت میدهم. ولی برخلاف گفتههای پیشینش، ما را تروریست خطاب کرده و گفت باید قصاص انجامشده و اعدام شوند. در آن لحظه متوجه شدیم چه بلای به سرمان آمده است!
جلسه دادرسی به ریاست قاضی صلواتی حدود بیست دقیقه طول کشید، به نظر من امامجمعه در سناریوی که برای ما تدارک دیدهشده بود نقش داشت.
• آیا وکیلی برای وکالت و دفاع از شما در جلسه دادرسی حضور داشت؟
تا زمان برگزاری جلسه دادگاه، من وکیلی را ملاقات نکردم. روز محاکمه و روز بعدازآن، وکیل را ملاقات کرده و برگه وکالت را امضا کردم. من وکیلی انتخابی نداشتم؛ اما لقمان دو روز پیش از محاکمه با وکیلی دیداری داشته بود. لقمان به وکیل گفته بود: من بیگناهم، وکیل گفته بود روز دادرسی همهچیز مشخص خواهد شد. لقمان در ادامه گفته بود من در جلسه پیشرو نمیتوانم یک کلمه حرف بزنم به دلیل شرایطی که برایم پیشآمده و تهدیدات موجود و… امکان حرف زدن را ندارم و نمیخواهم حرفی بزنم.
هنگام برگزاری جلسه دادگاه وکیل در دفاع از ما گفت: محاربه شامل این پرونده نمیشود. چون کسانی که کشتهشدهاند هیچ منصبی حکومتی نداشتهاند. پس باید محاکمه در مورد قتل صورت بگیرد. متأسفانه قاضی صلواتی اجازه نداد حرفهایش را ادامه دهد و گفت نباید حرفی بزند. پیشتر از سوی وزارت اطلاعات به قاضی اعلامشده بود که باید حکم اعدام را صادر کند.
• جلسه محاکمه شما و آقای لقمان ظرف بیست دقیقه انجام شد؟ چگونه طی این زمان کوتاه محاکمه صورت گرفته و حکم اعدام شما صادر شد؟
قاضی اصلاً پرونده را نگاه هم نکرده و گفت: به اعدام درملأعام محکومشان میکنم. صلواتی قبل از شروع جلسه محاکمه به ما گفت: شما مفسد فیالارض هستید و باید اعدام شوید.
• حرفی خطاب به دادگاه یا امامجمعهی مریوان که با وزارت اطلاعات همدست بود دارید؟
ما (زانیار و لقمان) در زندان با مُلا مصطفی شیرزادی گفتگوی داشته و به وی گفتیم: قتل فرزندانت از سوی ما انجامنشده، تو مرا فریب دادی، تو با همکاری ادارهی اطلاعات این نقشه را برای ما کشیده و باعث صدور این حکم، شمایید.
اگر میخواهید دو نفر بیگناه را به قتل برسانید باید جوابگوی مردم و اذهان عمومی باشید و برای اثبات این، باید سند و مدرک داشته باشید، ما نمیگویم ما را عفو کن و هرگز چنین درخواستی از شما نخواهیم کرد، ما گناهی مرتکب نشدهایم تا از تو یا مقامات بالاتر از تو تقاضای بخششی داشته باشیم تا ما را عفو کنید. اگر خواهان به قتل رساندن دو نفر بیگناه هستید، بدان ما ترسی نداریم، هزاران جوان همچون من به دلیل ستم و نا عدالتی جمهوری اسلامی جانشان را ازدستدادهاند. هیچوقت جمهوری اسلامی با اعدام من به هدف خود نخواهد رسید.
• آیا جمهوری اسلامی با اعدام شما خواهد توانست مانع فعالیتهای پدرتان شود؟ یا مانع فعالیت اشخاصی شود که علیه جمهوری اسلامی فعالیت میکنند؟
نه هرگز، بلکه بلعکس؛ اعدام ما باعث اوج گرفتن و نیرومندتر شدن فعالان این عرصه میشود. اعدام جوانان برای ما افتخاری است و شأن و منزلت ویژهی برای مردم کردستان دارد. اعدام، شکنجه و حبس ابد هیچوقت قادر نخواهد بود مردم کردستان را به سکوت وادار کند.
• درخواست شما از ملت کُرد و جامعه جهانی چیست؟ آیا پیامی دارید؟
پیامم خطاب به مردم کردستان و جامعه جهانی: جمهوری اسلامی انسانهای که از حقوق خود دفاع کرده و برای این حقوق مبارزه میکنند را به چوبه دار میسپارد. جمهوری اسلامی طی سه دهه گذشته هر شخصی مطالبات خود را طلبیده باشد با روشهای متفاوت ازجمله اعدام، شکنجه و صدور حبسهای طویلالمدت وی را وادار به سکوت و فنا کرده است. این حکومت برای سرپوش نهادن بر جنایتهای که مرتکب میشود به طرح و نسبت دادن اتهام محاربه و جنگ علیه خدا، مبارزان را اعدام نموده است. جمهوری اسلامی میگوید هر کس با این نظام مخالف باشد محارب بوده و علیه خداست.
من زانیار مرادی جوانی بیگناه کرد مِثال جوانان بیگناهی که پیش از من اعدامشدهاند: از مردم کردستان میخواهم سکوت نکرده و در مقابل نا عدالتی جمهوری اسلامی تسلیم نشوند. تا این حکومت هرروز و بهصورت متداوم قادر به انجام جنایتهای خود نباشد.
• درخواستتان از جامعه جهانی چیست؟
از جامعه جهانی، سازمانهای حقوق بشری و بینالملل تقاضا دارم تلاش خود را صدچندان کرده تا دنیای بهتری را خلق کرده و جهان را از ستم و جور رها سازند؛ و البته مانع جنایتهای جمهوری اسلامی در شرق کردستان شوند.
پیکر بیجان اقبال مرادی پدر زانیار مرادی، فعال سیاسی اهل مریوان، حوالی ساعت ۲۳:۳۰ سهشنبه شب ٢٧ تیرماه۱۳۹۷، در اطراف رودخانه پینجوین شناسایی شده است. به گفته شاهدان عینی «بر روی بدن اقبال مرادی اثر سه گلوله دیده میشود.»
اقبال مرادی ۵۷ ساله فعالیتهای حقوق بشری موثری در رابطه با لغو مجازات اعدام و حمایت از زندانیان سیاسی را در کارنامه فعالیتهای خود داشته است.
گفتنی است که اقبال مرادی در سال ۱۳۸۷ نیز در حوالی پنجوین هدف حمله تروریستی قرار گرفت و پس از زخمی شدن و انتقال به بیمارستان از مرگ نجات یافته بود.
این فعال سیاسی سرشناس کرد، از سال ۵۷ با احزاب کرد همکاری داشته و حدود ۶ سال از عمرش را در زندانهای سنندج، ارومیه و مریوان سپری کرده است.