“به‌نام کودکان کار، به کام موسسه‌های خیریه”

گزارشی از وضعیت نابسامان یک انجمن حمایت از کودکان کار در تهران

اشاره: کودکان کار و خیابان در روزگار سختی که ایران پشت سر می‌گذارد، قربانیان دائم و بی صدا هستند. آنها بی‌دفاع‌ترین و آسیب‌پذیرترین گروه شاغل در بدنه کار و اقتصاد ایران هستند. معمولا از سنین خردسالی (حتی نوزادی که جهت تکدی‌گری از آنان استفاده می‌شود) تا نوجوانی و جوانی هر روز برای ساعاتی طولانی مشغول به کار هستند. کودکان کار کم‌ترین مزد را می‌گیرند و از این جهت کارگران بسیار ارزان و بدون خرجی برای کارفرماها به شمار می‌روند.

از کوره‌پزخانه‌ها تا دستفروشی کنار خیابان‌ها تا برده‌های جنسی جهت فروش در بازارهای داخلی و خارجی، از کار کردن در محیط‌های پرخطر تا ساقی‌های مواد (فوشندگان خرده‌پای موادمخدر) و هر جایی که مناسب خردسالان نیست، از وجود آنها همه نوع سؤاستفاده‌ای می‌شود.

آنها به فروش می‌روند، اجاره داده می‌شوند، به کار اجباری گمارده می‌شوند و در نهایت همچون برگ درختان پاییزی می‌ریزند؛ آن هم پیش چشم نهادهای ناظر حکومتی و مسوولان ذی‌ربط. در این میانه هم نهادها، ان‌.جی‌.اوها (تشکل‌های غیر دولتی)، سازمان‌ها و انجمن‌های شخصی به نام کمک و آموزش و دستگیری از کودکان کار، اقدام به تبلیغ، راه‌اندازی انجمن‌ها، جمع‌آوری کمک‌های نقدی و معنوی، و همچنین دریافت مبالغی از نهادهای کوچکتر زیرمجموعه دولت می‌کنند.

همه این اقدامات به نام کودکان کار و به بهانه حمایت از آنان انجام می‌شود. اما آیا این تمام واقعیت وجودی آنها است؟ گزارش پیش‌رو از «آساره کیانی» روزنامه‌نگار ایرانی در «همدلی» روزنامه صبح تهران چاپ دوشنبه ۶ اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۵، است و در آن روزنامه‌نگار به وضعیت نابسامان یک انجمن حمایت از کودکان کار در تهران پرداخته است که در پی می‌خوانید.

Hamdeli-kampain.info

کودکان کار؛ واژه‌ای که می‌رود تا به فراموشی سپرده شود؛ نه این‌که نامش از یادها برود- که این اسم روز به روز ، لفظ دهان‌پرکن‌تری می‌شود، آن‌قدر که بیم هرگونه سوءاستفاده از آن هم می‌رود- بلکه به این معنا که عده‌ای ممکن است با عنوان مسئول این کودکان(دولتی یا خصوصی) از بذل توجهات‌شان به آن‌ها، نام خود را سر زبان‌ها بیاندازند و از این مقوله برای روز مبادای خود، استفاده‌های تبلیغاتی کنند.

البته هیچ چیز همواره مطلق نبوده و نیست؛ هراز چندگاهی هم مسئولی پیدا می شود که با ارائه آمار یا بازگو کردن مواردی از نحوه زیست کودکان کار،‌ تلاش در نشان دادن عمق فاجعه‌ای دارد که در مورد این کودکان در حال وقوع است؛ گاه نهایت تلاشش به همین نشان‌دادن‌ها در قالب رسانه ختم می‌شود؛ که از آن در اصطلاح کلیشه‌ای می‌توان به همان تلنگر زدن یاد کرد؛ تلنگر به مسئولانی که خود را ذی‌ربط نمی‌دانند یا ذی‌ربط هستند و نخواسته‌اند یا نتوانسته‌اند کاری در این زمینه انجام دهند.

گاه هم پسران و دخترانی گمنام بی‌آنکه کسی حتی نام و نشانی از آن‌ها بداند و بی‌آن‌که انتظار هیچ حقوق و دستمزدی از کسی داشته باشند، وقت‌های بسیاری از زندگی خود را در اختیار این کودکان قرار می‌دهند؛ به انجمن‌ها و خانه‌‌های علمی می‌رونند که برای این کودکان دایر شده و هر کدام در زمینه‌ای که درس خوانده‌اند و تخصص دارند، برای آموزش کودکان تمام توان خود را به کار می‌برند؛ از تئاتر و طراحی و نقاشی تا ریاضی و ادبیات و حتی چرم دوزی و…

خیریه‌هایی که کار آموزشی خاصی برای کودکان نمی‌کنند

آمارهایی که از کودکان کار توسط دولت یا موسسات مردم‌نهاد، ارائه می‌شود هنوزهم شگفت‌آور است اما بسیاری از همین مراکز، بزرگترین اقدام‌های خود را فعالیت‌های آموزشی داشته و سعی می‌کنند به هر نحوی که شده کودکان را به مدارس دولتی بفرستند؛ بسیاری از کودکان در شرایط غیراستاندارد وارد مدرسه می‌شوند و باتوجه به عدم آموزش کافی از مدارس دولتی اخراج شده و مجددا دست به دامن همین سیستم آموزشی مراکز خیریه‌ای می‌شوند.

نکته این‌جاست که بسیاری از داوطلبانی که در این مراکز مردم‌نهاد و خیریه‌ها، در حوزه آموزشی فعالیت ‌کنند معتقدند که کار آموزشی خاصی برای این کودکان انجام نمی‌گیرد .

علی، دانش‌آموز چهارده ساله‌ای که در انجمنی که در این زمینه فعالیت می‌کند، درس خوانده، به خبرنگار همدلی می‌گوید:«من چندین سال است که به اینجا می‌آیم ولی هنوز نمی‌توانم خوب بخوانم و بنویسم.» او توضیح می‌دهد که «داوطلبان زیادی به ای مرکز آمده اند اما بعد از مدت کوتاهی رفتنه‌اند و ما مجبور بودیم تا آمدن معلم جدید صبر کنیم.»

جواد هم یکی دیگر از کودکانی است که به این مرکز رفت و آمد دارد؛ ۱۵ ساله است؛ ۱۰ سال است که به انجمن می‌آید ؛ در این چند سال هنوز نتوانسته بخواند و بنویسد؛ او ساعت را هم نمی‌تواند بخواند!

نگاهی به فعالیت خیریه‌هایی که با عناوین متفاوت نظیر حمایت از معتادها و کارتن‌خواب‌ها یا کودکان کار، زنان و کودکان بی سرپرست و بدسرپرست و… مشغول به فعالیت هستند، نه تنها وجود خیریه‌هایی که جواد و علی در آن – به اصطلاح- درس می‌خوانند را تایید کرده که تعداد آن‌ها را کم هم نمی‌داند؛ موسساتی که ضمن استفاده از کمک خیرین و بعضا کمک‌های دولتی نه تنها خروجی مناسبی نداشته که نحوه استفاده از کمک‌های مالی را هم مشخص نمی‌کنند.

استفاده ابزاری از کودکان

انجمنی که فعالیت خود را حمایت از کودکان کار، معرفی کرده است، حدود ۲۰ تا ۲۵ دانش‌آموز دارد؛ اتفاق از جایی شروع شد که قرار شد یک عده خیر به انجمن بیایند؛ به گفته شاهدان، مسئولان برای این‌که اوضاع را بدتر نشان دهند و در این راستا پول بیشتری از خیرین بگیرند، تمام بچه‌های دروازه‌غار را جمع کردند وحتی آن‌ها که پیش از این اجازه ورود به مدرسه را نداشتند آوردند مثل بچه‌های افغان که تا آن زمان حق ورود به این مکان را نداشتند، به عقیده مسئولان آن‌جا بچه‌های افغان با بچه‌هایی که کولی نامیده می شوند و بی شناسنامه، سازگاری ندارند؛ همان موقع تیم آموزشی انجمن که چند ماهی می‌شد برای آموزش به کودکان به این مرکز آمده بودند، به مسئولان مرکز معترض شدند و نهایتا با این پاسخ مسئولان مواجه می‌شوند که ما با مشکلات مالی مواجهیم و ناچاریم به انجام این کار. به عقیده این نیروها اما این کار استفاده ابزاری از کودکان است؛ این‌گونه بود که این نیروها به بهانه اعتراض، مرکز را ترک کردند و هیچ ممانعتی از رفتن آن‌ها نشد. آن‌ها می‌گویند در مدت فعالیتشان در انجمن، مددکاری مجموعه به هیچ وجه با آن‌ها همکاری نداشت؛ بحث‌های مشاوره‌ به خانواده‌ها هم که به کلی مغفول مانده بود؛ آن‌ها می‌گویند شاید حرکت اعتراضی آن‌ها در این راستا بتواند تلنگری باشد که مسئولان، این مراکز را سامان بدهند و این به معنای دولتی کردن این مراکز نیست؛ نظارتی است بر نحوه صحیح فعالیت‌های اجرایی و شاید اگر مسئولان ناظر از معتمدین مردم، مراکز و فعالان حقوق کودک باشند، دستیابی به این امر میسرتر شود.

شرح ماوقع؛

گروه آموزشی مستقلی که حدود ۳ ماه به صورت کاملا داوطلبانه و رایگان با هدف اجرای شیوه‌های آموزشی نوین به کودکانی که به هر نحوی از تحصیل محروم هستند، با «انجمن …» واقع در خیابان مولوی همکاری می‌کردند، روز سه‌شنبه ۴۱ مهر، شاهد اتفاق عجیبی در این مرکز بودند. شرح ماجرا به قلم مسئول این گروه آموزشی چنین است:

«طبق معمول ، حدود ساعت ۵۴:۸ دقیقه صبح در مرکز حاضر شدم و تمام کارمندان مرکز نیز حضور داشتند . بعد از رسیدگی به اوضاع کلی کودکان ، متوجه شدم که تعدادی کودک که از دانش آموزان این مرکز نبودند ، در محوطه و آشپزخانه حضور دارند و رفته رفته به تعداد آن‌ها اضافه می‌شود. وقتی از نگهبانی، دلیل حضور این بچه‌ها را در فضای آموزشی جویا شدم ، مرا به مددکار مرکز (آقای الف) ارجاع داد . من به این علت که کلاس‌ها مختل شده و امکان آموزش وجود نداشت، جهت اعتراض به ایشان مراجعه کردم. مددکار مرکز گفتند که با دستور خانم مدیر، بچه‌های خیابان‌های مجاور را به مرکز آورده‌اند! وقتی دلیل این حرکت عجیب را از ایشان سوال کردم ، با پاسخ عجیب‌تری روبرو شدم که در ابتدا برایم قابل باور نبود؛ لذا برای روشن شدن وضعیت، به مدیر جدید مرکز (خانم عین) مراجعه کرده و فهمیدم که روابط عمومی انجمن به اتفاق مهمانان خیّری که معمولا افراد متمول هستند و برای دریافت کمک‌هزینه از ایشان یاری گرفته می‌شود ، در راه مرکز هستند و به دستور مدیریت انجمن، کودکانی که تحت پوشش این موسسه نبوده اند را به موسسه آورده تا این مرکز را شلوغ‌تر نشان دهند.

در پایان ساعت اداری، به ایشان گفتم که جمع کردن بچه های کوچه و خیابان با قصد شلوغ نشان دادن موسسه به افرادی که به قصد پرداخت کمک مالی یا مقاصد دیگر به این انجمن می آیند، نادرست و محکوم است . اما ایشان پاسخ دادند که این قبیل اقدامات، سیاست‌های انجمن برای روی پا ماندن است.

در ماه‌های گذشته که در این انجمن مشغول آموزش بودم، به دلایل مختلف از خود پرسیده‌ام که آیا دغدغه‌ای برای حمایت از کودک در این انجمن وجود دارد؟

پس از اتفاقات آن روز، بنده به همراه اعضای این گروه آموزشی تصمیم به ترک مرکز و ترک هر گونه همکاری با انجمن کردم و این تصمیم را به اطلاع مدیریت مرکز رساندم.»

مسئول این گروه آموزشی خودجوش، معتقد است، اگر انجمن یا موسسه‌ای ، طبق آیین‌نامه و اخلاق عمل نکند ، تکلیف اعضای آن موسسه چیست که با عشق و هدف ساختن فردایی بهتر برای کودکانی که امیدی جز این موسسات و معلمانشان ندارند و جز در مواقع خاص و در فضای مجازی ، کسی عمیقا به آن ها توجهی نمی کند و برای رفع مشکلاتشان قدمی بر نمی دارد‌، پا به این انجمن‌ها و موسسات می گذارند و با صحنه‌های این چنینی روبرو می شوند؟

او می‌گوید: عده ای از این معلمان و مربیان، به خاطر کودکان، چشم بر این اقدامات می‌بندند و کار خود را صبورانه ادامه می دهند . اما تا کجا می‌شود جور دیگر دید ؟ تا چه اندازه می توان برای رفتارهای نادرست توجیه تراشی کرد؟

او ادامه می‌دهد: موسسات خیریه و یا حمایتی، تبدیل به مکان های مقدسی شده اند که وارد کردن هرگونه انتقاد از رفتارهای غیراصولی و اشتباه به آن‌ها ، نوعی «ضدارزش» محسوب و فرد منتقد محکوم می‌شود. نظارت دقیق و موثری نیز از سوی نهادهای مربوطه وجود ندارد و در واقع، این‌که حقیقتا در این مراکز چه می گذرد ، در هاله‌ای از ابهام قرار دارد.

این فعال حقوق کودکان تاکید می‌کند: ما به سرنوشت و آینده کودکانی که در این مراکز ، تحت حمایت و پوشش قرار می گیرند حساس هستیم و اجازه نمی دهیم که هیچ سیاستی با هیچ قصد و نیتی ، منجر به خدشه دار شدن امید، حیثیت ، عزت نفس و یا آموزش این کودکان معصوم و بی گناه شود.

شهرداری می‌گوید به انجمن کمک کرده

در ادامه پیگیری‌های همدلی از شهرداری منطقه‌ مولوی که«انجمن حمایت از کودکان کار- مرکز همه کودکان» در آن‌جا واقع شده است و ساختمانش متعلق به شهرداری است، مشخص شد که شهرداری به تناوب، به این انجمن کمک‌هایی کرده است؛ مسئولان، از بازدیدهایشان از این انجمن خبر می‌دهند و می‌گویند متاسفانه برخی گردهمایی‌های مردم‌نهاد تنها نام خیریه و مردم‌نهادبودن را به خود اختصاص می‌دهند. آن‌ها تاکید می‌کنند با این‌که ساختمان فعالیت این انجمن متعلق به شهرداری است اما شهرداری نمی‌تواند بر نحوه اداره اظهار نظر کند و متاسفانه هیچ نظارتی بر آن‌ وجود ندارد و هر زمان هم که با مسئولان انجمن صحبت می‌شود، از کمبودهایشان و عدم رسیدگی‌ها آزرده‌خاطر هستند. به نظر می‌رسد برخی وزارت‌خانه‌‌ها هم نظیر وزارت بهداشت باید در این این زمینه وارد شوند.

مسئولان در مواجه با این گلایه‌ها این سوال‌ها را مطرح می‌کنند که شما در این چند سال فعالیتتان چه تغییراتی ایجاد کرده‌اید؟ چه تعداد از کودکان کار توانستند مراحل تحصیلاتی خود را طی کرده با اصلا به دانشگاه بروند؟ یا وارد چرخه کار شوند؟ مگر نه این‌که خروجی‌های موفقیت و پیشرفت باید مشخص باشد؟ انجمن‌ تا چه حد در این زمینه موفق عمل کرده؟

یکی از کارهای روتین زندگی‌اش سر زدن به یتیم‌خانه‌، کمک به کودکان و آموزش نقاشی و مجسمه‌سازی به آن‌ها بود. دلش می‌خواست همه ان کودکان روزگاری به جایی برسند که نه تنها نام خود که نام ایران را جهانی کنند؛ کودکانی که در همان یتیم‌خانه‌ای بزرگ شده بودند که او خودش را در آن‌جا شناخته بود و حالا یکی از بزرگترین نقاش‌ها و مجسمه‌سازان ایران به چهره‌ای جهانی تبدیل شده بود. یکی از فعالیت‌های خیریه‌ها و یا یتیم‌خانه‌هایی که حالا نام خود را به پیشوند انجمن یا نهاد و سازمان و گروه مزین کرده‌اند، این بود که همه فرزندان خود را به جایی برسانند که شایسته آن‌هاست؛ آن‌ها را رها نکنند و از همه توان آن‌ها برای رشد و شکوفایی مجموعه در چند دهه استفاده کنند؛ این‌ها اما اتفاقاتی بود که در ایران قدیم به وقوع می‌پیوست و با گذشت زمان جای خود را به برخی انجمن‌ها و نهادهای داده که نه تنها کودکان را نیمه‌کاره رها کرده و هیچ تضمینی برای آینده آن‌ها ندارند که گاه از آن‌ها سوءاستفاده هم می‌کنند.

در حال حاضر، در کشورهای پیشرفته، چنین انجمن‌هایی بر تمام مراحل زندگی کودکان نظارت داشته و آن‌ها را تا رسیدن به یک وضعیت ثبات همراهی می‌کنند؛ تا جایی که سرپرستی این انجمن‌ها و اداره آن به همین کودکانی که دیگر بزرگ شده‌اند می‌سپارند. افرادی که که به مشاغل دیگر روی آورده‌اند هر کدام بنا به تخصصشان بخشی از وقت خود را صرف کودکانی می‌کنند که خود نیز زمانی جزئی از آن‌ها بوده‌اند.

بدون دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

خروج از نسخه موبایل