یادداشتی از
شاهد علوی روزنامهنگار
در ضرورت آتش زدن هتلی که سرعت زیاد در حرکت، هنگام خروج از “اتاق بالکن دار آن”، موجب سقوط از پنجره و مرگ میشود.
زمانی که قانون به کاغذپارههای بیارزشی در دست حاکم بدل شده و ماموران قانون نیز به دلقکهایی بدل میشوند که برای “حفظ آرامش” باید دروغهای مضحک بگویند، تنها روایت معتبر، روایت مردمی است که از دروغ، کثافت و سرکوب به ستوه آمدهاند و خیابانها را تسخیر میکنند.
«فریناز خسروانی» از بالکن اتاقی در طبقه چهارم یک هتل خود را به بیرون پرتاب میکند تا از خطری بگریزد. پریدنی که نتیجهاش مرگ است. اتاق در اجاره مردی بوده (بازرس، مامور یا هر آشغال دیگری) و مرد هنگام پریدن فریناز در اتاقش حضور داشته است. مالک و مدیر هتل به اصرار، مرگ فریناز را “اتفاقی و ناشی از سقوط تصادفی” اعلام میکند و با انتخاب این موضع، با مرد داخل اتاق در مسئولیت هر آنچه رخ داده، شریک میشود. او انتخاب میکند که در کنار “قانون و مامورانش” بایستد و هزینهاش را هم باید پرداخت کند.
مردم، همان مردمی که از شنیدن دروغهایی برای “حفظ آرامش جامعه” خشمگین هستند، تعبیر تلخ اما پذیرفتنیتری از این فاجعه دارند: مرد ساکن اتاق قصد تجاوز به فریناز را داشته است و او چون نمیخواسته است تن به این تجاوز بدهد و برای پاسداری از کرامت انسانیش (ربطی به ناموس ندارد)، از تنها راه رهایی به بیرون پریده است.
راهی برای رهایی از غلبه اهریمنی که جسم تو را میآلاید و تنت را با خودت بیگانه میکند. راهی بی بازگشت، راهی به خون نشسته، راه رهایی …
فریناز فکر کرده است گزینه دیگری ندارد و انتخاب کرده است این چنین از کرامت انسانی خود حفاظت کند.
مرد متجاوز در سایه گمنامی و تاریکی مانده است و قانون برای حفاظت از یکی از مامورانش و “حفظ آرامش”، به حمایت از او برخاسته است. متجاوز در روایت قانون از ماجرا، به جایگاه خواستگاری دل خسته برکشیده میشود تا از او که حفظش برای “امنیت جامعه” لازم است، محافظت شود.
مالک و مدیر هتل هم، کسی که حتی اگر طراح نقشه تجاوز نبوده باشد، آگاهانه انتخاب کرده است که کنار متجاوز بایستد و از او حمایت کند، شهر را ترک کرده است. قانون که میداند کجاست با او کاری ندارد، اما مردم خشمگین که میدانند “نشانههای کاذب آرامش و امنیت”، چه به آسانی به خانههای امن جنایت بدل میشوند، به درستی به ملک مرد موفق شهر، که برند و نماد و سمبل “خوشبختی، امنیت و آرامش کاذب” در شهر است هجوم میبرند و آتشش میزنند.
مردم مهاباد انتخاب کردهاند تا در دفاع از کرامت به خطر افتاده فریناز خسروانی به خیابان بیایند و نقاب از چهره دروغین، آلوده و منحط قانون و مامورانش بردارند.
بازی تازه شروع شده است…