نام و نام خانوادگی: حبیبالله لطیفی
شهرت: –
تاریخ و محل تولد: ۱ فروردین ۱۳۶۰، سنندج
وضعیت تاهل و فرزندان: مجرد
محل نگهداری: زندان مرکزی سنندج
تاریخ بازداشت یا دستگیری: ۱ آبانماه ۱۳۸۶
اتهامهای انتسابی: دست داشتن در انفجارهای صوتی در میدان آزادی سنندج در سال ١٣٨۶، بمبگذاری در خودروی دادستان سنندج و حمله به پاسگاهی در سنندج
مرجع رسیدگی: شعبه یک دادگاه انقلاب شهر سنندج
حکم صادره: حبس ابد
وضعیت حکم: در حال اجرا
سابقه محکومیتهای پیشین: –
سابقه شکنجه و بدرفتاری: خونریزی کلیهها در اثر شکنجهی شدید، ضرب و شتم از سوی ۶ مامور تا سرحد مرگ، شکافتە شدن لب و شکستە شدن سر از سه ناحیە.
سوابق: –
وضعیتهای خاص: عفونت معده و دندانها
روایت زندگی و سرگذشت: «حبیبالله لطیفی» هفتمین فرزند «صغری» و «عباس لطیفی»، اول فروردینماە ۱۳۶۰، در «سنندج» چشم به جهان گشود. وی ۷ سال نخست زندگی خود را به همراه خانوادهاش “هنگام جنگ ایران و عراق” در روستای «نایسر» از توابع شهرستان «سنندج» و در آوارگی سپری نمود.
از کودکی به ورزش علاقهمند و در رشتهی فوتبال استعداد بینظیری داشت. در حین گذراندن مقاطع تحصیلی ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان، در تیمهای مختلف فوتبال از جمله «تیم شهرداری سنندج» بازی کرد؛ اما “بە دلیل اینکە پیششرط ادامهی شرکت کردن در تیمهای فوتبال، ثبتنام در «مرکز بسیج» بود، «حبیبالله لطیفی» حاضر به ثبت نام در «بسیج» نشدە و در آستانهی ورود به دانشگاه مجبور به ترک آن شد. علیرغم میل باطنی خویش مجبور به ترک باشگاه و خداحافظی از فوتبال شد.” «حبیب» که عاشق «طبیعت کردستان» بود، به ورزش کوهنوردی روی آوردە و بسیاری از کوههای «کردستان» را فتح کردە است.
علیرغم آن که «حبیبالله لطیفی» در خانوادهای ثروتمند متولد شده بود، همواره در اجتماع فروتنانه ظاهر میشد. این دانشآموز ممتاز در سال ۱۳۸۰، موفق به اخذ دیپلم و پیشدانشگاهی رشتهی ریاضی و فیزیک شد و در مهرماه ۱۳۸۱، به «دانشگاه ایلام» راه یافت و در رشتهی «مهندسی صنایع» ادامه تحصیل داد.
«حبیب» جوان، علاقهی ویژهای به مطالعه و بحث و گفتگو در خصوص مسایل اجتماعی- سیاسی ایران به ویژه کردستان داشت. او به همراه دوستان خود مداوما مشغول فعالیتهای مدنی، فرهنگی، زیست محیطی و سیاسی بود. از شرکت در NGOها گرفته تا فعالیت سیاسی. وی همچنین افتخار عضویت در انجمنهای زیستمحیطی «ژیانهوه» و «شاهو» را داشت.
«حبیبالله لطیفی» ساعت ۷ و ۴۰ دقیقه غروب اول آبانماه ۱۳۸۶، در «خیابان ادب» در شهر «سنندج»، از سوی ۱۱ تن از نیروهای «امنیتی وزارت اطلاعات»، در زمانی که از یک مغازه خدمات کامپیوتری خارج میشد، محاصره و بازداشت شد و از آن غروب تا ۴ ماه بعد، آفتاب را در آسمانش ندید.
او ۴ ماه در زندان انفرادی تحت شکنجهی شدید بازجویان اطلاعات، مورد بازجویی قرار گرفت. روز نهم بازداشتش بر اثر خونریزی کلیههایش به بیمارستان «تامین اجتماعی سنندج» (دورافتادهترین بیمارستان شهر) منتقل میشود و بر حسب اتفاق یکی از بستگان نزدیکش وی را در وضعیتی بسیار وخیم اینگونه میبیند: “پسرکی با چشمهایی ورقلمبیده و پوستی کدر و تیره و لبان پاره شده که ۳ نفر وی را که توان راه رفتن نداشت و در میان بازوانشان نیمه خمیده و به سختی قدم بر میداشت، از پلههای بیمارستان بالا میبردند و ۸ نفر دیگر نظامی و لباس شخصی آنان را اسکورت میکردند.”
بعدها معلوم شد که “۵ الی ۶ نفر او را به باد لگد و باتوم گرفته و تا سرحد مرگ کتک زدهاند. او ۴ هفته توانایی هیچ حرکتی جز سینهخیز راهرفتن نداشت. سرش از ۳ ناحیه شکسته بود و لگدهای پیاپی، لبانش را شکافته بود.”
گفتنی است به دنبال اعتراض «حبیبالله لطیفی» به «قاضی کامیانی» بازپرس پرونده که هرازگاهی جهت بازپرسی به تکسلولی وی در اطلاعات مراجعه میکرد، هرگونه اعمال شکنجه را انکار و حبیب را متهم به اظهارات کذب نموده بود.
در این گیر و دار «رییس کل اطلاعات استان کردستان» و «دادستان وقت سنندج» (امجدی)، طی گفتوگویی که در تکسلولی اطلاعات از پشت دریچه سلول با این زندانی سیاسی انجام داده بودند؛ قول فراری دادن شخص وی و دوستش «یاسر گلی» در ازای اعتراف بر علیه دیگر دوستانش و فرستادن گزارش ماهانه در مورد ۲ نفر (که مشخص نشد چه کسانی هستند) را داده بودند که پس از آن که با واکنش منفی «حبیبالله لطیفی» روبهرو شده بودند، او را تهدید به اعدام کرده بودند.
«حبیبالله لطیفی» دانشجوی زندانی، در ۱۰ تیرماه ۱٣٨۷، به اتهام “محاربه” در «شعبه یک دادگاه انقلاب شهر سنندج» به اعدام محکوم شد. با گذشت چندین سال از صدور حکم اعدام این زندانی و در حالی کە این زندانی در آستانه اجرای حکم اعدام قرار داشت، هیچگونه تغییری در پرونده وی صورت نگرفت.
در پی اعتراض وکلای او پروندە جهت رسیگی مجدد به «دادگاه تجدیدنظر» ارسال شده بود کە در زمستان ۱۳۸۶، دادگاه تجدیدنظر حکم صادره را تایید و آن را جهت تجدیدنظر نهایی به دیوان عالی کشور ارجاع و در آنجا نیز به تایید رسید.
«حبیبالله لطیفی» پس از طی پروسه بازجویی که توسط «ماموران وزارت اطلاعات» انجام شد، به بند «قرنطینه» و سپس «بند پاک ۲، زندان مرکزی سنندج» منتقل شد و پس از ۴ ماه چشمانش به نور آفتاب و دیدار خانوادهاش روشن شد.
این زندانی سیاسی در تاریخ ۱۰ تیرماه ۱۳۸۷، طی دادگاهی چند دقیقهای و بدون حضور خانواده، در «شعبهی اول دادگاه انقلاب اسلامی سنندج» از سوی «قاضی حسن بابایی»، به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی و نظام»، با استناد به “آیه ۳۳ سوره مائده (قرآن)” و استناد به “مسائل یکم، سوم و پنجم از فصل ششم (حد محارب) جلد چهارم کتاب تحریرالوسیله خمینی و مواد ۱۸۳، ۱۸۶، ۱۹۰، ۱۹۱ قانون مجازات اسلامی، محارب (دشمن خدا) اعلام شده و به اعدام محکوم شد.” (اتهامی که وی هیچگاه نپذیرفت).
در پی اعتراض به این حکم غیرحقوقی، در ۱۰ بهمنماه ۱۳۸۷، بار دیگر این دانشجوی کُرد در دادگاه تجدیدنظر به اعدام محکوم شد. گفته شده «قاضی بابایی» در این رابطه به وی گفته بود: “تو که حکمات اعدام است بیا و جرمهای پروندهی دیگر متهمان بیگناه من را به عهده بگیر، بگذار این پروندهها نیز مختومه شود!”
در آستانهی اعدام زندانی سیاسی «احسان فتاحیان» و در زمانی که مادر «حبیبالله لطیفی» به نشانهی اعتراض به اعدام وی به جمع زندانیان سیاسی اعتصابکننده پیوسته و تهدید به خودسوزی کرده بود؛ «حجتالاسلام بابایی»، «الهه» خواهر این زندانی سیاسی را به دلیل مصاحبه با رسانههای خارجی تهدید به “پروندهسازی چرب” و زندان کرده بود. پیش از آن نیز «امید»، برادر «حبیبالله لطیفی» که جهت پیگیری پرونده او به دادگاه رفته بود، از سوی «حمزهای رییس سابق حفاظت دادگاه انقلاب سنندج»، به مدت نیم روز بازداشت و در مقابل انظار عمومی، مورد ضرب و شتم توسط شخص رییس حفاظت قرار گرفته بود.
در زمان بازداشت، «بیماری برونشیت» (عفونت ریوی) این زندانی سیاسی کُرد، که در کودکی از آن رنج میبرد، باردیگر عود کرده و عفونت معده و دندانها که همگی بر اثر نبود بهداشت در هوا و غذای نامناسب «تکسلولی اطلاعات» و «زندان مرکزی سنندج» بر او ظاهر شده بود، بر فشار و شکنجهی روحیاش افزود.
با وجود درخواستهای مکرر «حبیبالله لطیفی»، خانواده و وکیلش؛ مسوولان اجازهی درمان نداده و تنها یک بار “به منظور انجام سونوگرافی” این زندانی سیاسی را به بیمارستان «توحید سنندج» منتقل کردە که بعدها اعلام کردند “جواب سونوگرافی گم شده است.”
«مسعود مهربان» رییس سابق «حفاظت زندان مرکزی سنندج» و «محمد خسروی» رییس «زندان مرکزی سنندج»، توسط نیروهای خود در زندان، این زندانی را با کنترل روابط تحت فشار قرار داده و به طرق مختلف از جمله ممنوعیتهای بیدلیل و ناگهانی ملاقات و تماس تلفنی او را آزار میدهند.
به دنبال ارجاع پرونده به «دیوان عالی کشور» در ۱۶ فروردینماه ۱۳۸۸، تجدیدنظر نهایی بر این پروندهی غیرحقوقی صورت گرفت و تنها یک هفته پس از آن، این درخواست، با مخالفت مسوولان مواجه شد و این مساله که “کمیسیون عفو دیوان عالی کشور، حاضر به بررسی مجدد پرونده نشده بود؛ پس از ۱۰ ماه مخفیکاری دستگاه مربوطه”، نتیجه را به صورت شفاهی به «صالح نیکبخت» وکیل حبیب اعلام کرد و حکم اعدام به قوت خود باقی ماندە بود.
لازم است به مصائب خانواده «لطیفی» نیز اشاره کرد که حسب ادعای مسوولیت و نفوذ چند تن در «اداره اطلاعات» و «قوهی قضاییه» و از آنجا که خانوادهی وی “مجبور بودند برای نجات جان فرزندشان به آنها اعتماد نمایند؛ مبالغ فراوانی از خانواده حبیب، وجه نقدی و رشوه دریافت شده و هیچ کاری نیز در ازای آن انجام نشده است.”
همچنین خانواده لطیفی “خواستار دیدار با مقامات استانی و کشوری همچون محمود هاشمی شاهرودی رییس وقت قوه قضاییه، علی لاریجانی رییس مجلس و اسماعیل نجار، استاندار وقت کردستان شده بودند؛ اما این مقامات به بهانههای مختلف از دادن وقت ملاقات به این خانواده، سر باز زده و هیچیک حاضر به پاسخگویی به درخواست آنان نشدند.”
«حبیبالله لطیفی»، از جمله زندانیان سیاسی و اعتصابکنندگان معترض به اعدام «احسان فتاحیان» بود و تا آخرین لحظات از تلاش برای نجات جان این همبندی خود از پای ننشست و این خود دلیلی شد بر تشدید فشارهایی که هماکنون در حق او اعمال میکنند. منجمله نگهبانان به دستور ریاست زندان، چندین بار وسایل و یادداشتها و کتب شخصی حبیب را تفتیش و ضبط کرده، حق ملاقات حضوری با خانوادهاش را از او گرفته و در نهایت حق استفاده از تلفن را از او سلب کردند.
این زندانی سیاسی کُرد، بعدها یک بار دیگر برای ادای پارهای توضیحات از زندان به سلولهای انفرادی این اداره منتقل شد و مدت ۴ روز را تحت شکنجه به سر برده بود. همچنین در زمان سفر «علی خامنهای» به «کردستان»، بر اثر مراجعه شبهنگام «ماموران وزارت اطلاعات» به خانهی پدری حبیب به منظور تهدید آنها و حبس خانگی خانواده تا اتمام سخنرانی «خامنهای» در میدان «آزادی سنندج»، مادر حبیب دچار سکتهی قلبی شد.
روز پنجم دیماه ١٣٨٩، قرار بود حکم اعدام حبیب در «زندان مرکزی سنندج» اجرا شود که بنا به درخواست عفو والدین این زندانی، با دخالت «استاندار وقت کردستان»، اجرای حکم به طور موقت متوقف شد.
خانواده این زندانی سیاسی کُرد، بارها تمامی مجامع و نهادهای حقوق بشری را برای نجات جان فرزندشان به مدد طلبیدهاند.
در نهایت پس از گذشت ۸ سال، «محمد صالح نیکبخت» وکیل «حبیبالله لطیفی» در اوایل شهریورماە ١٣٩۴، از «عفو رهبری» و «توقف حکم اعدام» این زندانی سیاسی کُرد خبر داد.
در حال حاضر «حبیبالله لطیفی»، در بند ۲ زندان مرکزی سنندج، سر میبرد.